3 عقرب 1395 - همه اخبار
آریانا نیوز: جوان افغان که پس از 4 سال از زندان مخفی امریکا معروف به زندان سیاه در بگرام آزاد شده است، جنایاتی از امریکائیان را افشا کرد…
احساس میکردم که از زخمهایم خون جاری است، در جایی بودم که ابعادش یک متر در دو متر بود، آب وجود نداشت، تاریک و سرد بود، وقتی میخواستند شکنجه کنند، بدون کالا بودیم.
عبدالواحد حیدری جوان افغان که از زندان مخفی امریکا معروف به زندان سیاه در بگرام آزاد شده است درباره روزهای سخت چهار ساله در این زندان گفت که در 20 ساله گی برنامهها و آرزوهای بسیاری داشتم اما امریکاییها مرا به جایی بردند که بدنامترین زندان افغانستان است.
وی افزود: از سال 2009 تا مارچ 2013 در زندان سیاه امریکایی در بگرام به اتهام ارتباط با طالبان محبوس بوده است بدون این که حتی مدارکی ارائه کنند.
حیدری درباره چگونگی بازداشتش گفت: خواب بودم که نیروهای امریکایی وارد منزل شدند و با لگد و قنداق تفنگ حمله کردند، از شدت لت و کوب بیهوش شدم، وقتی به هوش آمدم دست و پاهایم بسته بودند، کیسه سیاهی بر سر داشتم و احساس میکردم که از زخمهایم خون جاری است، هنوز با گذشت 6 سال از پیامدهای این جراحات رنج میبرم.
محبوس سابق زندان سیاه امریکا ادامه داد: پس از این که به قندهار رسیدم، زخمهایم پانسمان شدند، کالای سرخ رنگی بر تنم کردند و پس از گرفتن عکس و طی دیگر مراحل، به سلول انفرادی منتقل شدم. سپس تحقیقات و شکنجههای طاقت فرسا بمدت دو هفته ادامه یافتند.
وی در مورد رفتار نظامیان امریکایی نیز اظهار داشت: رفتار آنها به هیچ وجه انسانی نبود، شکنجه، سلول انفرادی، هتک حرمت، بیاحترامی به مقدسات اسلام و قرآن، بیخوابی، لت و کوب، به گروه کردن و دهها مورد دیگر بخشی از نحوه رفتار آنها با محبوسان بود.
تا یک ماه تحت استنطاق غیرانسانی بودم، در آنجا حتی پیرمردهای 70 ساله رادیدم، کسانی که دو پای آنها قطع شده بود و یا کور شده بودند.
وی درباره چگونگی برخی از شکنجهها نیز گفت که بیشتر محبوسان بر بدنشان زخم هایی از جای دندانهای سگ داشتند. یک نفر را خودم دیدم که پشت و پاهایش را سگ به شکل فجیعی دریده بود.
در این میان، برخی از نظامیان افغان نیز از امریکاییها ظالم تر بودند. آنها به خاطر ارتقای رتبه، به خاطر خوش خدمتی و دوستی با امریکاییها، پول، نژاد و مذهب یا انتقام و دلایل دیگری ظلم میکردند. در زندانهای عمومی از شکنجه روانی استفاده میکردند مثلا میگفتند که آزاد میشوید و سپس آنها را آزاد نمیکردند یا میگفتند که تا زمان مرگ در همین زندان باقی میمانید البته در زندان سیاه شکنجهها بسیار وحشتناکتر بودند.
با این حال، سازمانهای حقوق بشری و صلیب سرخ نیز به نظر بیشتر محبوسان به نفع امریکاییها اقدام میکردند و یا اصلا از زندان سیاه و زندانهای مخفی داخل بگرام خبر نداشتند.
از سوی دیگر، کمتر کسی از ترس با سازمانهای حقوق بشری حرف میزد. اما من حرف زدم و از شکنجهها و از هتک حرمتها و غیره تعریف کردم به همین دلیل محبوسان دیگر معتقد بودند که دوسیهام سنگین شده است. البته آنها درست میگفتند زیرا شکنجه میشدم اما به خاطر همه محبوسان حاضر بودم که جان دهم.
حیدری خاطرنشان کرد که پس از چهار ماه خانوادهاش از طریق صلیب سرخ از محبوسشدنش باخبر شد. آنها فکر میکردند که او کشته شده است و حتی مراسم فاتحه هم گرفته بودند. با این حال هر 6 ماه یکبار محاکمه میشد اما تغییری در اوضاع او بوجود نمیآمد. حتی پس از آنکه دوسیه وی به محکمه افغانستان سپرده میشود و این محکمه حکم آزادی صادر میکند اما خواست امریکاییها مهم بود.
محبوس آزاد شده از دست امریکاییها ادامه داد که زندان بگرام هنوز بیشتر از گذشته فعال است و دولت افغانستان نیز کنترولی بر محبوسان مهم ندارد. زمانی که در بگرام و در زندان سیاه بودم، سلولهای بیشتری ساخته میشد و برخی از محبوسان خارجی نیز اصلا امیدی به آزادی نداشتند.
با این وجود دولت افغانستان هیچ نظارتی بر این زندان ندارد.
وی در ادامه از وجود سه زندان در بگرام خبر داد و اظهارداشت که زندان مخفی وجود داشت که فقط سران امریکایی از اوضاع آن مطلع بودن، پس از آن زندان سیاه بود و در نهایت زندان عمومی که 16 سلول 30 نفره در هر بلوک داشت. در بخش عمومی 30 نفر در یک جای کوچک با دو تشناب بدون سرپوش و آب محبوس بودند.
حیدری همچنین درباره حقوق محبوسان از جمله غذا، دارو و تداوی نیز گفت که غذای زندان سیاه را از سر اجبار میخوردیم. این غذاها در کیسههایی بدبو، گندیده، بسیار کم، سرد و بدون نام به محبوسها داده میشد و در زندان عمومی نیز صبحانه پنیر فاسد با تکهای نان خشک فاسد میدادند، بعضی وقتها نهار گوشت خامی بود که از حلال و حرام آن اطلاعی نداشتیم و شام برنج سفتی که فقط جوشانده بودند و بدون روغن با نخود یا لوبیا پخته شده بود به هر حال از سر اجبار و برای زنده ماندن میخوردیم.
در مورد دارو و تداوی هم باید گفت که زمانی داکتر سراغ محبوس میآمد که نزدیک به مرگ بود و به تجویز چند قرص آرام بخش اکتفا میکرد.
در زندان سیاه اصلا فکر این که همصحبتی داشته باشیم، قابل تصور نبود، هفتهای یک بار یک ساعت هواخوری و گرمابه داشتیم، قطیفهها بسیار کثیف بودند و شامپو هم در بسیاری موارد وجود نداشت در عین حال پس از 10 دقیقه آب قطع میشد.
محبوس سابق زندان سیاه در بگرام با یادآوری سه ماه انفرادیاش میگوید: در جایی بودم که ابعادش یک متر در دو متر بود، آب وجود نداشت، تاریک و سرد بود، وقتی میخواستند شکنجه کنند، بدون کالا بودیم. البته در انفرادیهای زندان عمومی هم بودم، در آنجا نیز تشنابهای کوچکی وجود داشت و همینطور گروپهای قوی حرارتی که پوست و چشم انسان را میسوزاند و به گفته برخی برای استخوانها نیز ضرر داشت.
وی ادامه داد که بیشتر محبوسان و برخی از نظامیان امریکایی میگفتند که دو زندان مخفی مردانه و زنانه نیز در بگرام وجود دارد. وقتی امریکاییها دستگیرم کردند و با لت و کوب فراوان باعث شدند که مثانه و گردههایم آسیب ببینند با همکاری صلیب سرخ در شفاخانه زندان عمل شدم. زمانی که در آنجا بستری بودم، زنان زخمی را در حالت گریه و در کالای زرد محبوسها مشاهده کرد.
در مورد موقعیت زندان سیاه امریکا در بگرام و تعداد محبوسان نیز احتمال داد که نظامیان امریکایی و افغان، آنها را چشم بسته به زندان سیاه می بردند بنابراین نمیدانستند که در چه جایی قرار دارند.
محبوس آزاد شده از زندان سیاه ادامه داد که گمانم زیرزمین میدان هوایی بگرام بود زیرا خیلی صدای طیاره شنیده میشد و این صداها آسایش روز و خواب شب را از آنها میگرفت. به نظرخیلی کلان میآمد. محبوسان اصلا به تلیفون دسترسی نداشتند. شاید در آن زمان حدود 5000 مرد در بگرام محبوس بود.
محبوس سابق نظامیان امریکایی در بگرام در پاسخ به اینکه نظر مردم افغانستان در مورد این زندان و نظامیان امریکایی چگونه است نیز تصریح کرد که مردم افغانستان و همچنان کابل و بگرام میگویند که زندان بگرام بدترین زندان دنیا است. امریکا خود را طرفدار حقوق بشر میداند اما هیچ ارزشی برای انسانها قائل نیست و تنها به دنبال منافع شخصی است و از حقوق بشر نیز تنها منحیث یک بازیچه استفاده میکند.
بعضی مردم از سر ناچاری و فقر مجبورند رفتار خوبی داشته باشند اما از خارجیها سخت ناخشنودند و آنها را دشمن میدانند در عین حال که فقر را به همکاری با امریکا ترجیح میدهند.
البته تعداد اندکی نیز هستند که ذلت جاسوسی برای امریکاییها را نیز پذیرفتهاند، و برای کسب جایزه، حتی حاضرند علیه باشنده گان بیگناه یا کسانی که کمترین شکی به آنها دارند گواهی دهند زیرا امریکاییها در ازای معرفی هر یک از اعضای طالبان، 5000 دالر جایزه میدهند.
عبدالواحد حیدری در صحبتهای پایانی خود گفت که در استنطاقها راست میگفتم اما امریکاییها به زور شکنجه وادار میکردند که حرفهای آنها را تأیید کنم. به تجربه، امریکا را خوب شناختم، واشنگتن دشمن واقعی اسلام است و با حمله به کشورهای اسلامی برای از بین بردم اسلام تلاش میکند.
وقتی غربیها خاصتاً در رسانههای خودشان دم از حقوق بشر میزنند، خندهام میگیرد و در عین حال به یاد فریادهای محبوسان بیگناه نیز اشکهایم جاری میشود. به یاد راهروهای خونین، شلاقها، بیحرمتیها و خونسردی زشت امریکایی میافتم زمانی که جوانی مرا تباه میکردند و غرور و کرامت مردان و زنان سرزمین مرا خدشه دار میکردند.
اشک میریزم برای اینکه مسلمانان هنوز دشمنان خودشان را نشاختهاند، برای اینکه لوله تفنگهای امریکایی را به روی همدیگر نشانه رفتهاند و ارزش خونشان را فراموش کردهاند.
باید به فریاد مردمی رسید که عساکر ظالم امریکایی انسانیت آنها را حتی به رسمیت نمیشناسند.