چيزي ديگري كه ذهن تحليلگران را در قبال سياست آمريكا دچارتنش مي سازد سياست فصلي آمريكا در برابر رويدادهاي سياسي است. سياست فصلي آمريكا خيلي چيزهارا عيان وآشكار مي سازد.
براستي اهداف سياسي آمريكا از طرح مصالحه با طالبان چه مي تواند باشد؟ واقعيت اينست كه استراتژي آمريكا در افغانستان به بن بست رسيده است. هزينه هاي جنگي آمريكا در افغانستان سرسام آور شده است. شايد آمريكا به مرحله ورشكستگي هزينه جنگي نرسيده باشد ولي سرانجامش همان خواهد بود كه امپرياليستي ديگر قبل از آمريكا تجربه كرده است.
شوروي در افغانستان شكست نظامي نخورد آنچه كه رمق تلاش شوروي را فروكاست فرسايش بودجه هاي نظامي بود. اين فلاكت، شوروي را تا بدانجا كم رمق ساخت كه اهدافش را نه فراموش كه با حسرت رها كرد وتمام تلاشش برآن شد كه جان سالم به در و آبرومندانه گليمش را به خانه اش ببرد ولي هيچ فراري آبرومندانه تلقي نمي شود.
اينك آمريكا را نيز اين هراس گرفته است هرچند كه هيچ اشغال گري فكر نمي كند كه عاقبت مثل اشغالگران قبلي اش شود. كما همچنين كه هيچ ديكتاتوري در كشورهاي خاورميانه فكر نمي كرد كه سرنوشت اش مثل ديكتاتوران كشورهاي همسايه اش شود. قذافي هيچ به ذهنش خطور نمي كرد كه شبيه صدام شود.
بدين طريق يكي از نشانه هاي تغيير سياست آمريكا اين است كه آمريكا واقعا به بن بست رسيده است وبه اشتباه استراتژيك اش پي برده است. بي ترديد آمريكا در برابر جنگ هاي فرسايشي وچريكي باخته است. و به آن است كه با صلح با طالبان يك وضعيت آتش و خاكستر در منطقه به وجود بياورد. چيزي ديگري كه ذهن تحليلگران را در قبال سياست آمريكا دچارتنش مي سازد سياست فصلي آمريكا در برابر رويدادهاي سياسي است. سياست فصلي آمريكا خيلي چيزهارا عيان وآشكار مي سازد.
روند مصالحه با طالبان و تقارن آن با انتخابات آمريكا نيز در بخش سياست هاي فصلي آمريكا معنا پيدا مي كند ويكي از اهداف طرح مصالحه بي ترديد سوژه تبليغاتي آمريكاست. اوباما برآنست كه در ايام انتخاباتي اش اندكي ذهن رسانه هارا از جنگ وكشتار ووحشت خالي كند و با پيش كشيدن مفاهيم صلح وآرامش ذهن مردم را عوض كند وبا صلح موهوم ذهنيت مردم را تغيير بدهد تا بتواند اين را به عنوان يك دست آورد براي مردم آمريكا عرضه كند تا مردم آمريكا را براين متقاعد كند كه هزينه هاي شان در افغانستان هدر نرفته وسربازان شان در راه صلح كشته شده است.
هدف ديگر از طرح مصالحه جلوگيري از تكرار چيزي است كه در عراق براي آمريكا اتفاق افتاد. واقعيت اينست كه آمريكا در عراق شكست مفتضحانه را نصيب شد. هرچه را در اين چند سال بافته بود يك باره باخت. اگر مي دانست كه آوردن صلح و دولت سازي وقطع رابطه جدي با مخالفين دولت باعث تمركز دولت عراق وختم مسئوليت آمريكا در عراق مي شود اين كاررا نمي كرد.
واينك همين خودش تجربه شده كه در افغانستان از اين راه نرود. براين است كه از مخالفين دولت افغانستان نيز مهره هايي را براي خود نگهدارد.
وضعيت افغانستان را نيمه تمام بگذارد تا ختم كار ونوبت خروج هميشگي اش نرسد. در اين صورت با حفظ مهره هاي حافظ منافعش در دولت، خود در پادگان هاي نظامي استراتژيك اش جابجا خواهد شد و در مسايل افغانستان مانند ژاپن غير مستقيم شريك خواهد گرديد. شكست مفتضحانه آمريكا در عراق وخروج سرشكسته اش باعث ضعف واقتدار سياسي آمريكا در منطقه خاورميانه گرديد. بدين جهت آمريكا بر آنست كه اقتدار وهژموني اش را دوباره بازسازي كند لذا بازيي سياسي را شروع نمود كه دولت هاي اروپايي را هم بدان درگير كرد وآن مساله تحريم ايران ومساله سوريه است. دولت قطر همكار جديد آمريكا در منطقه وبهترين همگام در اين بازي است.
انتخاب قطر به عنوان مقر نمايندگي طالبان نيز يك واقعيت ديگر را عيان مي سازد وآن اينست كه آمريكا از تمام همبازي هاي سابقش بي اعتماد شده است و بر آنست كه اين بازي را با همكاري يك كشور جديد ادامه بدهد. كشور قطر از ميان تمام كشورهاي عربي واسلامي براي آمريكا كار آمد تر به نظر ميرسد.
هر چند كه كشورھاي ثروتمند عرب از جمله عربستان سعودي، كويت، قطر، امارت متحدۀ عربي و بحرين از شروع فاجعه ي افغانستان تا كنون در تمام رويداد ھاي سياسي افغانستان نقش تعيين كننده داشته اند. قطر اما، از آنجا كه در سرو سامان دادن تجاوز ايالات متحده ي آمريكا و شركاي نظامي اش برافغانستان، عراق و ليبي نقش به سزا داشته است، اكنون نيز مي تواند نقش ارزشمندي درآغاز و پيشرفت مذاكرات طالبان وآمريكا ايفاء نمايد .
دولت قطر در عمليات ناتو برضد حكومت قذافي همكار رسمي دولت هاي غربي بود و اكنون در تلاش است تا زمينه را براي اجراي چنين سناريويي در سوريه نيز فراهم كند. قطردر تجزيه سودان كه آرزوي ديرينه غرب بود نيز نقش اساسي را ايفا كرد.
قطر در عين حال ميزبان يكي از بزرگترين پايگاه هاي نظامي آمريكا در خليج فارس و خاورميانه است. انتخاب قطر به حيث مركز مذاكرات ميان طالبان و آمريكا مي تواند از زوايه ي وضعيت حاكم برخليج فارس، نيز مورد تحليل و ارزيابي قرار گيرد. ھمانگونه كه بر آگاھان و تحليلگران مسايل استراتيژيك منطقه به روشني ھويداست، پلان ھاي مشترك اسرائيل، آمريكا و ساير متحدين نظامي شان عليه ايران آھسته آھسته به مرحله اجرا در مي آيد. قطر و طالبان ھر دو مي تواند، به طور مستقيم يا غيرمستقيم، درتحقق چنين اھداف ، نقشي مھمي انجام دھند