کشور ما افغانستان در 100سال اخیر بارها مورد تجاوز کشورهای خارجی قرار گرفته و مرتبا بین غرب و شرق دست به دست شده است. اما بعد از یازده سپتامبر و حمله امریکا شیوه ماندگاری استعمار از حمله نظامی به دموکراسی های ساختگی مبدل گشته است.
کشور کاملا محصور به خشکی افغانستان که در آسیای میانه قرار دارد، حدفاصل بین جنوب غربی آسیا و غرب آسیا است. کشور ما به دلیل موقعیت ژئواستراتژیکی و ژئوپولیتیکی مهمی که درآن قرار گرفته، توانسته است که مسیر جاده ابریشم را در خود جای دهد. عبور راه ابریشم از افغانستان موجب شده است تا کشور ما با اقوام و ملل مختلفی مواجه شود و به کشوری کثیرالملة تبدیل گردد. راه ابریشم افغانستان را محل پیوند تمدنهای بزرگ جهان کرده است.
تمدنهایی که خطرات آن بعدها گریبانگیر خود افغانستان شد زیرا عبور و مرورفراوان از کشور ما از آن دلیلی بر مورد تهاجم قرار گرفتن آن شد. افراد و ملل مختلفی که برای بازرگانی و تجارت از این مسیر عبور میکردند با دیدن منابع طبیعی با ارزشی مثل معادن طلا، لاجورد، زمرد، فیروزه، نفت و گاز(که بعدها شناسایی شد)، انواع زغال سنگ که درنوع خود در جهان بینظیر است و غیره، درصدد برنامهریزی برای بهره برداری از این منابع برآمدند. کوهستانی بودن کشور باعث شده است تا منابع با ارزش دیگری چون مس، کرومیت، طلق، سولفیات باریم، گوگرد، سرب، روی، آهن، نمکطعام و سنگهای قیمتی در دل این کوهها جای گیرد.
افغانستان به دلیل دارا بودن اقوام و ملل مختلف باعث شده است تا کشورهای مختلف دنیا برای دستیابی به منابع طبیعی و زیرزمینی کشور ما به حمایت از قومیت و ملل خاصی بپردازند تا با این عمل بازوی قدرتی در افغانستان برای خود ایجاد کنند.
از همان روزگار باستان این سرزمین شاهد فتوحات نظامی بسیاری توسط افرادی مثل اسکندر مقدونی، شاهنشاهی مائورا، مسلمانان عرب، چنگیز خان و دیگران بوده است. با پیشرفت صنعت و نیاز روزافزون کشورهای صنعتی احساس نیاز به منابع زیرزمینی و گسترش قلمرو استعماری روز به روز افزایش یافت و رشد تکنولوژی این امکان را فراهم آورد تا کشورهای استعمارگر بتوانند منابع طبیعی مورد نیاز را در جای جای جهان مورد شناسایی قرار دهند. به بهانههای مختلف و برای بهره برداری از منابع به این مناطق ورود پیدا کنند. اهمیت روزافزون منابع مورد نیاز کشورها در عرصه رقابتی جهان باعث گردیده است تا کشورها برای نیل به آنها اقدام به ایجاد جنگهای طولانی و پرهزینهای کنند که مرگ هزاران انسان بیگناه را در پی داشته باشد ویا به تجزیه کشور و چند تکه شدن آن منجر شود. گاه این جنگها به بهانههای دروغین انسان دوستانه چون حقوق بشر، حمایت از یک ایدئولوژی، حمایت از یک ملت و غیره صورت گرفته که در این نوشته سعی میگردد تا کارنامه عمده این دخالتها و تجاوزات مورد بررسی قرار گیرد.
سردمدار تجاوزگران
در زمان اوج نفوذ کشورهای استعمارگر اروپایی مانند انگلستان و فرانسه به شبه قاره هند، کشور انگلستان توانست در سال 1600 میلادی کمپانی هند شرقی را در هندوستان در زمان سلطنت جهانگیر گورکانی تاسیس کند. این کشور استعمارگر در طی انجام پروژه استعماری خود همواره موانعی را مقابل خود مشکل ساز میدید لذا در صدد رفع آنانبرآمد که یکی از مهمترین آنان کشور ما بود که در دوران سلطنت «زمان شاه درّانی» (سومین امپراتور افغانستان) مانع پیشروی انگلستان در هند بهشمار میرفت. همین مانع باعث گردید تا انگلستان به فکر مهار افغانستان بیفتد لذا از داخل و خارج، حکومت زمان شاه را تحت فشار قرار داد و با استفاده از ایجاد رقابت بین شاهزادگان درّانی و تقویت سیستم ملوک الطوایفی توانست درون افغانستان آتش جنگ داخلی بیفروزد و با استمرار این روش افغانستان را تا سال 1818 به کشوری بسیار ضعیف و کوچک تبدیل کرد.
بعد از تضعیف افغانستان و هموار شدن عرصه برای ادامه استعمار در هندوستان، بریتانیا اندیشه حضور در افغانستان را برای اداره بهتر امور افغانستان از نزدیک به نفع خود و بهرهبرداری از منابع و ایجاد همپیمان را در ذهن پروراند بنابراین در نوامبر 1383 به کشور ما تجاوز کرده و جنگی را به راه انداخت که به «جنگ اول افغانستان و انگلستان» معروف است که تا سال 1842 به طول انجامید. این جنگ منجر به تسلیم دوست محمدخان و به حکومت رسیدن شاه شجاع شد.
ورود انگلستان به افغانستان باعث ایجاد جنگهای داخلی بین طرفدارن انگلستان و استقلال طلبان شد. جنگهایی که گاه به پیروزی انگلستان و متحدان داخلیش و گاه استقلال طلبان منجر میشد، نتیجهای جز ویرانی زیرساختهای جامعه نداشت.
این تنشها تا سال 1855 میلادی به طول انجامید تا اینکه در ماه مارس همان سال قرارداد صلحی بین دو کشور ایجاد گردید. این قرارداد فرصت خوبی را برای بریتانیا فراهم آورد تا برای تجاوزآینده خود برنامهریزی کند. انگلیسیها که در راستای سیاست استعماری خود در این مدت بیکار ننشسته بودند برای تثبیت حاکمیت خود در منطقه سوقالجیشی افغانستان و اطراف آن در سال 1878جنگ دوم افغانستان و انگلستان را ایجاد کردند.
تصرف شهر قندهار توسط انگلیس در هشتم ژانویه 1879 میلادی زمینه انعقاد معاهده ننگین «گندمک» را که توسط خود انگلیسیها مدون شده بود را فراهم آورد که به موجب آن بخشی از کشور ما تجزیه شد و مردم افغانستان به عنوان بنده و نوکر انگلستان معرفی شدند.
سومین جنگ افغانستان و انگلستان که به «جنگ استقلال» معروف است، سه ماه طول کشید که بعد از معاهده صلحی درشهر راولپندی پاکستان به امضای دوطرف رسید.
بعد از آن تاریخ، اولین دسته از سربازان انگلیسی در قالب نیروهای ایتلاف غرب به رهبری آمریکا در16 نوامبر 2001 در “بگرام” افغانستان پیاده شدند و حضور علنی و عملی انگلیس در افغانستان بار دیگر آغاز شد.
از مهمترین دلایلی که باعث شده است تا انگلستان همچنان به فکر حضور در افغانستان باشد عبارتند از:
1-همسایگی افغانستان با شوروی سابق بعنوان رقیب جدی و مهم انگلستان و متحدان غربیش زیرا امکان رصد بهتر تحولات و تحرکات موجود در شوروی و کشورهای تازه استقلال یافته همچون ازبکستان، تاجیکستان و ترکمنستان برایشان فراهم میشد.
2-همسایگی افغانستان با چین (چین در شمال شرقی کشور ما قرار دارد)، زیرا چین از دوران جنگ سرد رقیب نظامی و سیاسی جدی غرب و متحدانش شناخته شد که جدیدا بعنوان ابرقدرت اقتصادی جهان نیز تهدیدی جدی برای انگلستان و متحدانش بشمار میرود لذا غرب حضور خود را در افغانستان برای مقابله احتمالی با چین را ضروری میداند.
3- داشتن مرز مشترک و طولانی با ایران(936 کیلومتر) بعنوان کشور مهم و تاثیرگذار منطقه
4- سوء استفاده از وجود قبایل و فرهنگهای مختلف فقیر برای دنبال کردن اهداف استعماری خود
5- کشت فراوان خشخاش در افغانستان
انگلستان برای نیل به این اهداف خود از شیوه و روشهای مختلفی استفاده کرده است مثلا با عمده کردن اختلافات نژادی، قومی، دینی، مذهبی، سیاسی و حتی سلیقه ای که در کشوری مانند افغانستان یک امر طبیعی است، زمینه را برای ایجاد تنش و درگیری داخلی فراهم می کنند و قاعدتا در این درگیری سرمایه ها و امکانات مادی و معنوی کشور به هدر می رود و مجبور می شود برای جبران زیان ها به کشورهای خارجی از جمله انگلیس وابسته شود.
یکی دیگر از شیوههای انگلیس برای تاثیرگذاری در تحولات افغانستان حمایت سیاسی و رسانه ای از گروههای اپوزیسیون داخلی و خارجی دولتهای نسبتا مردمی بوده است. در این شیوه افراد و گروه های مخالف و حتی منتقد دولت افغانستان از طرف انگلیس و رسانه های وابسته به آن بطور مستمر برجسته و درشت نمایی می شوند و از این طریق به اختلاف و تضاد آن ها با دولت دامن زده می شود.
در چارچوب این روش، انگلیسی ها سعی می کنند در افکار عمومی این گونه وانمود کنند که تفاهم بین گروه های مختلف ممکن نیست و تنها راه برای برون رفت از این مشکل کنار رفتن دولت است.
از دیگر شیوه های استعمار پیر برای دخالت و نفوذ در افغانستان استحاله فرهنگی کشور است، در این شیوه که بیشتر از طریق رسانه های مکتوب، دیداری و شنیداری و بخصوص در دهه های اخیر از طریق اینترنت صورت می گیرد، نمادها، الگوها و ارزش های غربی درقالب مد، فیلم، موسیقی، نقاشی، ادبیات و انواع هنرهای دیگر به جامعه سنتی افغانستان تزریق می شود. نتیجه این اقدام، کمرنگ شدن هویت ملی – مذهبی مردم در جامعه و پناه بردن آن ها به فرهنگ های وارداتی است.
به هر حال و با این توضیحات باید منتظر بمانیم تا ببینیم سیاست جناب اشرف غنی به عنوان رییس دولت وحدت ملی افغانستان در قبال پیراستعمار چه خواهد بود؟