28 ثور 1394 - یادداشت

پروژه ناکام اعتقاد به فلسفه وجودی پاکستان

پروژه ناکام اعتقاد به فلسفه وجودی پاکستان

امرالله صالح ریس پیشین امنیت ملی گفت: استراتژی کار بر اهداف خارجی، ضدجاسوسی و عملیات‌های بیرون‌مرزی در خاد؛ زمانی‌که خاد، شهنواز بوتو و مرتضی بوتو را در کابل پناه داد، عملا در ساختن الذوالفقار داخل شد ولی هیچ اسناد و شواهدی مبنی بر این‌که مفکوره ساختن سازمان مسلح و نیمه‌چریکی الذوالفقار از کجا منشا گرفته، وجود ندارد. تلاش کردم دریابم افسران عملیاتی خاد که پروژه «بوتو»‌ها را مواظبت می‌کردند، کی‌ها بودند. در آن زمان، خاد فاقد کادر‌هایی با سویه بلند بود که توانایی کار با بوتو‌ها را داشته باشد. مرتضی بوتو، فارغ دانشگاه‌ هاروارد بود و شهنواز بوتو، ماستری خود را از سویس در ارتباط به نیاز دفاع هستوی پاکستان گرفته بود.

 

داکتر نجیب‌الله، به‌عنوان رییس عمومی ‌خدمات اطلاعات دولتی، این پروژه را خود مواظبت و مدیریت می‌کرد. برگشت بوتو‌ها به اروپا آن‌هم در زمانی‌که شوروی در اوج قدرت قرارداشت نشان‌دهنده ضعف در این پروژه بود. به هر حال، پس از کشته شدن جنرال ضیاالحق در سانحه هوایی در بهاولپور پاکستان، خانواده بوتو در سیاست پاکستان یک بار دیگر مطرح شد، ولی نه آن شاخه‌ای که افغانستان بالایش سرمایه‌گذاری کرده بود. بوتو‌ها وقتی به پاکستان بر گشتند که شوروی در حال فروپاشی بود، کابل به طرح مصالحه ملی متوسل شده بود، پیروزی مجاهدان حتمی‌به‌نظر می‌رسید.

 

همچنین بی‌نظیر بوتو، هیچ درک واضح و مفصل از وضعیت افغانستان نداشت و نمی‌خواست در قضیه افغانستان دخیل شود. او در خاطراتش نیز چنان وانمود می‌سازد که افغانستان، مجاهدین و آینده کل جهاد برایش معمایی بیش نبوده است و این مساله را در زمان صدارت اولش از روی ناگزیزی به اردوی پاکستان واگذار کرده بود.

 

جنرال ضیاالحق، بانی طرح تقلیل افغانستان به عمق استراتژیک پاکستان بود. زندگی و مرگ هیچ رهبر پاکستانی در تاریخ به اندازه او تاثیر ژرف، عمیق و مخرب بر افغانستان نداشته است. برای جنرال ضیاالحق، تهاجم قشون سرخ به افغانستان یک فرصت نادر و استراتژیک مهیا ساخت. او از این فرصت در جهت مشروعیت بخشیدن به رژیم کودتایی خود، تقویت ارتش پاکستان، کشانیدن پای ناتو و سعودی در جنگ افغانستان، تشدید فعالیت‌های هسته‌ای پاکستان و بالاخره کنترل کلی پروژه جهاد، استفاده زیرکانه و عمیق کرد. بخش بزرگی از وضعیت امروزی افغانستان نیز برخاسته از دیدگاهی است که او برای پاکستان، افغانستان و منطقه گذاشت. نگاه کوتاه من در این قسمت به مرگ او نیز، به‌خاطر نقشش در سرنوشت افغانستان است.

 

در ارتباط به مرگ ضیاالحق تحقیقات رسمی، غیررسمی، داخلی، خارجی و خیال‌بافی‌های زیادی صورت گرفته است. دسترسی به اسناد رسمی ‌تحقیقات کاری سخت است. طیاره او لحظاتی بعد از پرواز از میدان هوایی بهاولپور، ناحیه‌ای که او در همراهی با سفیر آمریکا آقای رافایل به تماشای تمرینات تانک رفته بود، به تاریخ 17 اگوست 1988 سقوط کرد و ضیاالحق کشته شد.

 

کی‌ها، کدام سازمان‌ها، کدام کشور‌ها، کدام رشته از منافع منطقه‌ای و جهانی می‌خواستند که ضیاالحق کشته شود؟ در این فهرست اسم خدمات اطلاعات دولتی افغانستان نیز درج است. تمامی ‌تحقیقاتی که صورت گرفته، فرضیه و احتمال دست داشتن خاد را نیز به بررسی گرفته‌اند. من به ثبوت، مدارک، قراین معنوی و نرمی که نشان دهد خاد به آن اندازه امکانات داشت که جنرال ضیاالحق را حذف کند، دست نیافتم. به همین دلیل به جزییات این‌که او را چه حلقه‌هایی کشتند نمی‌پردازم اما این هویداست که به‌خاطر کشتن او، از یک نوع گاز خفه‌کن که در کم‌تر از چند دقیقه پیلوت را مسموم می‌سازد استفاده شده بود. لحظاتی قبل از پرواز، یک کارتن میوه «ام» را در طیاره جابجا کرده بودند. شاید زهری بوده یا مواد در آنها جابجا شده بود. دیگران به این عقیده‌اند که گاز به کمک یک یا چند فرد مسلکی از قوای هوایی پاکستان در کابین طیاره قسمی ‌جابجا شده بود که بعد از پرواز به‌صورت خودکار خلبان ها را بیهوش ساخته بود. این توانایی‌ها در آن‌زمان در انحصار سازمان‌هایی چون سازمان اطلاعاتی آمریکا، موساد و کی‌جی‌بی بود. به نفع همه این سازمان‌ها بود که ضیاالحق کشته شود.

بیشتر بخوانید  واکنش ذبیح الله مجاهد به کشته شدن دستیار رهبر طالبان در پاکستان

 

شاید سازمان‌های کوچک دیگر کار و نقشی داشتند اما نقش‌شان بیشتر از یک مجری نبود. گاهی وقت‌ها همین ‌که اسم یک سازمان اطلاعاتی به حق و یا ناحق در یک عملیات یاد می‌شود، خود از دید روانی دستاورد است. من با پایبندی به اصل امانت در نوشتن این بخش‌ها، نخواستم از دست داشتن تخیلی خاد در کشتن جنرال ضیاالحق عبور کنم.

 

یکی از رویا‌های دیرین و شیرین افغانستان، برانگیختن احساسات ضدپاکستانی در میان پشتون‌های آن سوی خط دیورند است. خاد تلاش کرد این رویا و خواب را عملیاتی کند. در زمانی که داکتر نجیب‌الله ریاست خاد را به عهده داشت، شماری از رهبران پشتون‌تبار پاکستان به افغانستان پناه آوردند اما پاکستان از بدو پیدایش خویش، این احتمال و عاقبت را در محاسبه داشت. به‌خاطر ساده‌سازی این بحث طولانی و پرجنجال، نگاه کوتاهی به ساختار‌های جامعه پشتون در پاکستان می‌اندازم تا خواننده بستر و زمینه‌های عملیات‌ها و سرمایه‌گذاری خاد را در این مبحث در ذهن خود به آسانی ترسیم کند.

 

از دید بزرگ و کلی، پشتون‌های پاکستان به چهار بخش تقسیم می‌شوند. اول ادغام‌شده‌ها در تفکر پاکستان و در ایتلاف ابدی با پنجاب، دوم اسلام‌گرایان، سوم قوم‌گرایان و چهارم مناطق قبایلی.

 

بخش بزرگی از جامعه پشتون در پاکستان حس بلند و شدید حاکمیت، تعلق و مالکیت دارند. شخصیت‌هایی از این بخش در مقام‌های نهایی و بلند قدرت عروج کرده‌اند. آنها خود را مالک پاکستان می‌دانند. شخصیت‌هایی از این بخش مانند ایوب‌خان و غلام اسحق‌خان نه تنها که بلندترین مقام را در اختیار داشتند بلکه مسیر سیاست بزرگ پاکستان را نیز در وقتش تعیین کردند. قوم ختک، کاکر، نیازی، یوسف‌زی و شاخه‌های کوچک مربوط به این اقوام سهم قابل ملاحظه و بزرگ در ارتش پاکستان، نظام اداری پاکستان و استخبارات دارند. این بخش از پشتون‌ها، به استثنای مقام صدارت، دیگر در هر بخش به بلندترین مقام رسیده‌اند. دسترسی آنها به اردو و ساختار‌های قدرت مدیون دوره استعمار انگلیس است.

 

بخش دوم از پشتون‌ها اسلام‌گرایان‌اند که آنها نیز باور به هویت اسلامی ‌پاکستان دارند و کشور خویش را پناهگاه مسلمان‌های نیم‌قاره می‌دانند. این بخش از پشتون‌ها با آن‌که رابطه عمیق با جریان‌های افراطی افغانستان دارند اما هیچ‌گاهی بر ضد منافع کلی کشور خویش دست به کاری نزده‌اند. نفوذ استخبارات پاکستان در این بخش از پشتون‌ها، نه تنها بسیار عمیق و موثر است بلکه در مقاطع بحرانی و حساس این جریان‌ها وسیله‌ای می‌شوند در اختیار اردوی آن کشور. مولانا سمیع‌الحق در کتاب خویش زیر عنوان «مبارزه من به‌خاطر صلح» با آن‌که بار بار از سیاست‌های نرم، نفوذ‌پذیر و حتی مزدور منشانه دولت پاکستان با غرب یاد می‌کند اما مبارزه مسلحانه بر ضد پاکستان را مردود می‌شمارد و ادعا دارد که این نوع مبارزه صرفا در افغانستان و جاه‌های دیگر مشروعیت دارد.

بیشتر بخوانید  ابراز نگرانی سازمان داکتران بدون مرز از اخراج مهاجرین افغان از پاکستان

 

بخش سوم یعنی قوم‌گرایان پشتون که بیشترشان در حزب عوامی‌اند نشنل جمع‌اند، به‌دلایل تاریخی، روابط خوب با شوروی سابق، افغانستان و هند داشته‌اند. بانی این جریان که در اول خدایی خدمتگار و حزب آزادی پاکستان نامیده می‌شد، خان عبدالغفار خان مشهور به پاچاخان با ایجاد پاکستان مخالف بود. او از دید فکری و روش مبارزاتی، با مهاتما گاندی نزدیکی داشت و به همین دلیل بعد از ایجاد پاکستان به تجرید کشانیده شد. طرز تفکر خان عبدالغفار خان در ارتباط به ایجاد اصلاحات، ترویج علم و دانش، حقوق انسان، عدم تشدد و مبارزه فرهنگی معلوم است اما دیدگاه او در ارتباط به سرنوشت استراتژیک و سیاسی قوم پشتون زیاد واضح نیست. هیچ مدرکی دال بر این‌که او خواهان ادغام مناطق پشتون‌نشین پاکستان به افغانستان باشد وجود ندارد. بنیاد مبارزه او در تحکیم استقلال هند و ایجاد نظام سکولار در آنجا قبل از تجزیه نیم‌قاره بود. نظر مشخص او در ارتباط به اقتدار سیاسی قوم پشتون زیاد تدوین‌شده نیست. او مانند گاندی جایگاه یک اصلاح‌طلب، مرشد و الگو را دارد نه یک حکومت‌ساز. از دید جدوجهد، او یکی از شخصیت‌های بارز عصر خویش بود اما به نسبت این‌که قدرت‌های جهانی هیچ‌گاهی خواهان یک حکومت سچه پشتون در این منطقه از جهان نبوده‌اند، به‌صورت سازمان‌یافته تلاش صورت گرفته بود که او بیرون از مرز‌های زادگاهش تبارز نکند.

 

سازمان عفو بین‌الملل در سال 1962 او را زندانی سال خویش اعلام کرد. به هرحال بازماندگان راه او بار بار به افغانستان تبعید شدند و افغانستان از آنها به‌عنوان فرزندان خودش استقبال کرد اما در دوره خاد، در ضمن مهمان‌نوازی و آغوش باز، از آن‌ها خواهشات و توقعاتی نیز صورت گرفت. اجمل خان ختک شاعر، نویسنده و سیاستمدار با چهره‌های دیگر مانند افراسیاب ختک به کابل آمدند. در اسناد خاد از افراسیاب ختک به‌عنوان یک همکار با نام مستعار اکبر خان یادآوری شده است.

 

توقع خاد این بود که این چهره‌ها با مبارزه سیاسی و فرهنگی اعتقاد پشتون‌ها را در ارتباط به فسلفه وجودی پاکستان ضعیف بسازند. به سفارش حزب عوامی‌ نشنل، تعداد زیادی از جوانان پشتون به بورس‌های تحصیلی به شوروی سابق رفتند اما این حزب با تمام روحیه قومی‌ و فرهنگی که در خود داشت، موجودیت پاکستان را زیر سوال نبرد. وقتی سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، و بعد‌ها حزب وطن و داکتر نجیب‌الله حتمی ‌معلوم می‌شد، تمام فعالان عوامی ‌نشنل پارتی که سال‌ها مهمان خاد در کابل بودند، به سفارت پاکستان مراجعه کردند و خواهان اخذ پاسپورت پاکستانی شدند. کسانی‌که با داکتر نجیب‌الله نزدیکی داشتند، روایت می‌کنند که او با تعجب، تاثر و یاس به این وضعیت می‌دید و بار بار در مجالس محرم و خصوصی به نشانی فعالان نشنل پارتی «نمک‌حرام» خطاب کرده بود.

بیشتر بخوانید  افزایش نگرانی ها از وضعیت بحرانی مهاجرین افغان در پاکستان

 

بخش چهارم از جامعه پشتون، مناطق قبایلی است که شامل هفت ناحیه یا به اصطلاح مروج اداری پاکستان هفت «اجنسی» می‌شود که عبارت است از وزیرستان شمالی، وزیرستان جنوبی، کرم، خیبر، باجور و مهمند. این مناطق از دید اداری زیر تسلط حکومت فدرال و خارج از اداره خیبرپشتونخواه یا صوبه سرحد قبلی قرار دارند. از این‌که قسمت زیادی از اکمالات اسلحه کمکی به مجاهدان و کاروان‌های آنها از ساحات قبایلی عبور می‌کرد، خاد تلاش ورزیده بود با بزرگان این مناطق تماس برقرار کرده و عبور این کاروان‌ها را اخلال کند. در این عملیات‌ها، خاد موفقیت‌های چشم‌گیر داشت. این موفقیت‌ها شامل ایجاد درگیری میان خان‌های طرفدار کابل و اسلام‌آباد، ایجاد کمین بر سر راه مجاهدان، بمباردمان دپو‌ها، گاهی حتی توسط جت‌های افغانی، ایجاد هویت افغانی در بعضی ساحات و جمع‌آوری اطلاعات بود.

 

مردم این مناطق با مهاجران افغانستانی رفتار توام با عزت و حرمت کردند و خانواده‌های سرگردان را پناه دادند. مردم اجنسی‌های پشتون‌نشین و قبایلی پاکستان در اصل قربانی یک توطیه بسیار بزرگ و تاریخی‌اند. استعمار انگلیس نخواست نظام اداری در این مناطق تامین گردد و با بهره‌گیری از روحیه استقلال‌طلبی و کمبود علم و دانش، به آنها لقب قبایل آزاد را داد. دلایل متعدد وجود دارد که چرا چنین شد، که جغرافیای سخت، نداشتن ارزش اقتصادی و ترس از اتحاد کل پشتون‌ها کلیدی‌ترین این دلایل است.

 

وقتی پاکستان ایجاد گردید، از این مردم به‌عنوان لشکر قومی ‌در سال 1948 در برابر هند در کشمیر استفاده صورت گرفت و تا امروز آنها در ظاهر آزاد ولی در حقیقت اسیر فقر، بی‌سوادی، کشمکش و در نهایت دسیسه‌های دستگاه قدرت و استخبارات در منطقه‌اند. دید افغانستان نسبت به آنها نیز زیاد بنیادی، شریفانه و انسانی نبوده است. دولت‌های افغانستان نیز با شعارگرایی هر از گاهی از آن‌ها استفاده ابزاری کرده‌اند بدون آنکه در سرنوشت کلی و تاریخی آن‌ها تغییری رونما گردیده باشد. افغانستان هر چند از دید نیت بلندپرواز بوده اما از دید امکانات پروژه پشتونستان را خود به کشور‌های دیگر به معامله برده است که تمویل کنند.

 

با آنچه گفته شد، بستر نفوذیابی و کار عملیاتی خاد در بین دو قشر از پشتون‌ها اثرگذار بود؛ یکی قوم‌گرایانی که باید سیاسی و فرهنگی عمل می‌کرد و دیگرش مهره‌های قبایلی که باید عملیاتی و قراردادی عمل می‌کرد اما از دید استراتژیک سقوط باور و اعتقاد پشتون‌های آن طرف به فلسفه وجودی پاکستان به‌عنوان دولت- ملت یک پروژه ناکام بود.

ادامه دارد

 

ناصر احمد مبشر

همرسانی کنید!