12 حمل 1394 - یادداشت
آيا سازمانهای اجتماعی و فرهنگی و جوامع مدنی بايد ساكت باشند و يا دولت بايد جلوی فعاليت آنها را بگيرد؟ مگر آنها چه گفته اند؟ غير از اين است كه آنها در داخل و خارج كشور با راهپيماییها و اعتراضات خويش به خاطر تجاوز و قتل و نقض حقوق بشر و ستم بر جامعه زنان و كودكان و آزار آنها توسط زورمندان و جهال و ستمگران شكل گرفته اند و سكوت و ناتوانی و بی تفاوتی وعاظ السلاطين و علما درباری و دولت بیكفايت را فرياد زده اند؟!
آيا آنها عليه دين چيزی گفته و دين ستيزي كرده و يا عليه سكوت دينداران در برابر ظلم و ستم فرياد زده اند و يا عليه دين دارانی كه با سكوت خويش پای هر ستمی را امضا نموده اند، بی حوصلگی خويش را ابرازكرده اند؟ آيا عليه ديندارانی كه با عمل و سكوت خويش هر جنايتی را امضا میكنند، حرف زدن گناه هست و ناروا؟
آنها عليه فكر عقب افتاده دينی كه متعلق به علماء قرون وسطی و عقبگرا و مصلحتسنج است سخن میگويند، همان فكری كه با كشتن «فرخنده» در مركز شهر كابل تمامی وجدانهای بشری را تكان داد، وصاحبان آن فكر و دينداران با محكوم كردن چنين ظلمی، زحمت صادر كردن يک بيانيه و گفتن يک كلام را هم بخود ندادهاند. فكری كه نود درصد گوشههای زندگی مردم را با حرام گفتنهای خود مختل نموده است.
فكری كه نوروز را حرام، رفتن به سر قبر را حرام، پوشيدن لباس نو را به مناسبتهای ويژه حرام و بيرون شدن به مناسبت روز خاصی را به دامن صحرا و طبيعت را نيز حرام و قدم روی سبزههای بهار گذاستن را حرام میداند و همچنان بيرونشدن زن را از خانه حرام، سفر به تنهایی آنان حتی در شرايط جهانی امروز را حرام، حتی اگر سفر در مكه و زيارتخانه خدا وبراي تحصيل علم و دانش باشد.
فكری كه درس خواندن زن ها را حرام، گريه كردن آنها را حرام، به زيارت رفتن آنها را حرام می شمارد. آنهایی را كه با صادركردن فتواهای بی مدرک و غيرعقلانی و ضعيف السند و جعلی و بدون در نظر گرفتن شرايط زمانی و مكانی و فهم درست دين فتوا میدهند اما همان ها كشته شدن فرخنده را بدست اراذل و اوباش و به اجبار شوهر دادن دختران را حلال می دانند، انها متاسفانه اين افكار را اسلامی پندارند. آیا آن افکار پوسیده مي تواند فکر اسلامی باشد؟
پيامبران خدا، دين الهی و اسلامی داشتند، نه فكر اسلامی آنچنانی، فكر اسلامی مربوط به دينداران است، پيامبران فكر اسلامي را تبليغ نكردند، بلكه آنها دين اسلامی را تبليغ نمودند و آنها میگفتند:«ان الدين عندالله الاسلام»؛ دين اسلام است واسلام دين است اما علما و حكومتها امروز بر اساس هواها و نفسانيات خويش فكر اسلامی را دارند تبليغ می كنند، همان فكر اسلامی كه مربوط به خودشان است به اعتبار اينكه آنها مسلمان مي باشند، نه آيات وحيانی و خدایی را، ايا خود و فكر انها قابل انتقاد نيست نمی شود كسی عليه آنها سخن بگويد و آنها را نقد نمايد وهرگاه كسی عملكرد وسكوت انها را نقد نمايد دين ستيز است؟ اتهام فرخنده هم غير از اين چيز ديگري نبود. نقد وی را دين ستيز گفته او را سنگسار واتش زدند.
فرهنگیها و روشنفكران و منورين و علما واقعی دينی، مرجعيت شان دين است، نه افكار ديگران و يا دينداران جاهل بلكه علما هم جزء دينداران هستند و موظف به اجرای تكليف و وظيفه دينی، همانند خود پيامبران می باشند بايد آنها هم به وظيفه دينی خويش عمل نمايند.
حضرت امام علی(ع) میفرمايد:« و ما اخذ الله علی العلماء ان لايقارواعلی كظة ظالم و لا سغب مظلوم»؛ خداوند از علما چنين پيمان گرفته است تا بر سيری ظالمان و گرسنگی مظلومان سكوت نكنند.
آيا علما در برابر مظالم و تجاوزها و قتلها سكوت نكرده اند؟
آيا انتحارها و اختطافها و آدم ربايیها و راهگيریها و قتل زنان و ستم بر آنها و تجاوز بر كودكان را محكوم كرده اند؟
آيا در قتل فرخنده و فرخندهها، علما و رهبران جهادی و علمای بزرگ كشور لب به سخن گشودهاند؟
مگر پيامبر(ص) نفرموده است كه دو گروه هستند كه هرگاه آنها فاسد شوند جامعه هم فاسد می شود؟
۱.علمای دينی
۲. امرای حكومتی
عالمان دينی و سلاطين و زمامداران كشوری میتوانند منبع فيض و صلاح و امنيت، و يا مركز شر و فساد و ناامنی جامعه باشند.
«صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی و اذا فسدا فسدت امتی؛ العلماء والامراء» آری متاسفانه امروز در وضعيت موجود در كشور افغانستان هر دو گروه فاسد شده اند، دليل فساد شان اين است كه در گوشه و كناركشور ظلم و فساد به حد فراوان و بی شماری وجود دارد، قتل و غارت، دزدی و آدم ربایی، رشوت و تجاوز به اطفال، كشتار قوميتها و راهگيریها و اختطافها و فقر و فحشا، بيكاری و حضور بيگانگان، حرام خوری و وجود ظالم و مظلوم، توهين و تهديد و تجاوز و قتل قشرهای محروم و بی بضاعت زنها و كودكان و زير پا قراردادن حقوق بشر و انفجار و انتحار، همه اينها در دايرهه حكومت علما و حاكميت رجال سياسی و حكومتی امروز كشور صورت می گيرد.
اينها كار یک روزه هم نيست، تا كسی بگويد صبر نماييد كه اوضاع خوب می شود! سوال اين است كه آنها يا میتوانند اينها را ريشهكن نمايند و نمیكنند و يا نمیتوانند و قدرت بر رفع اين فحايع و فحشاء و منكرات را ندارند؟
اگر توان از بين بردن آنها را ندارند، پس برای چه آنها در مسند قدرت و حكومت و بر حفره محراب و عرشه منبر نشسته اند؟ مگر فلسفه حكومتداری و وظيفه علما غير از اين است كه حكومت وعالمان دينی بايد حافظ جان و مال و خون مردم باشند؟
وقتی آنها نمیتوانند در برابر خفاظت جان و مال و نواميس مردم ايستادگی نمايند، دليل قرار گرفتن شان به اين مقام و مسند حكومتی و اجتماعی چه میتواند باشد؟
آيا فقط مردم وظيفه دارند تا با زحمت كشيدن و رنج بردن و دادن خون خويش و قربانی جان خود و كشيدن بار فقر و هزاران مصيبت، برای آنها رای دهند تا آنها به مقامهای اجتماعی و سياسی و حكومت رسيده و برآنها حكم روایی نمايند؟
بدون شک هرگاه جامعه مدنی و پرخاشگر و جوان و انقلابی و علمای مبارز و واقعی و مسوولان صادق دولتی با درک همديگر و با احساس مسووليت برای رفع فساد در كشورها و نيز در كشور افغانستان همپيمان گردند و همديگر را كمک نمايند، مي تواند ميزان منكرات را در حد بالايی پايين آورد.
مصباح هراتی