30 ثور 1391 - خارجی
مردی که با شعار مخالفت با سیاست های جمهوری خواهان آمد به همان فاکتورهایی می بالد که جورج بوش بر آنها صحه گذاشت.
ضعیف و پوزش طلبانه. این دو کلمه ای است که جمهوری خواهان با توسل به آنها سیاست خارجی دولت باراک اوباما چهل و چهارمین رئیس جمهوری آمریکا را توصیف می کنند. دلایلی برای متقاعد کردن رای دهندگان آمریکایی در سال انتخابات به این حقیقت که نخستین رئیس جمهور سیه چرده آمریکایی شایستگی بقای بیشتر در قدرت را ندارد. باور صفت ” ضعیف” برای دستگاه سیاست خارجی باراک اوباما چندان ساده نیست. تیم انتخاباتی اوباما می تواند به یاد ما بیاورد که این او بود که تیمی از نظامی های امریکایی را به پاکستان اعزام کرد تا اسامه بن لادن را بکشند. این او بود که مقرهای منتسب به القاعده در پاکستان را هدف حملات جنگنده های بدون سرنشین خود قرار داد.
انتقادهای بسیاری را می توان به دستگاه دیپلماسی اوباما وارد دانست اما ضعیف بودن این سیستم چندان قابل باور نیست. اوباما بیش از اندازه وعده های رنگین داد و بیش از اندازه در برآورده کردن انتظارها شکست خورد. از شانس باراک اوباما است که این اتهام مساله پیچیده ای است که متکی بر احاطه کامل بر مسائل دیپلماسی است پس جمهوری خواهان نمی توانند به آسانی این ادعا را مطرح و از آن دفاع کنند.
علاوه بر این نمی توان میزان موفقیت اوباما در حوزه سیاست خارجی را خارج از گردونه اهدافی تعریف کرد که او در نخستین روزهای حضور در کاخ سفید برای خود تعریف کرد. حل مسالمت آمیز پرونده هسته ای ایران ، برقراری صلح میان رژیم صهیونیستی و فلسطین از اصلی ترین اولویت های او بود. ترمیم چهره عمومی ارائه شده از امریکا، بستن زندان گوآنتانامو و بررسی اتهام تروریست ها در دادگاه های امریکا هم در همین دسته بندی اولیه قرار داشتند. خارج کردن آمریکا از عراق ،استفاده نامحدود از تمامی منابع برای سر و سامان دادن اوضاع در افغانستان ، ترمیم رابطه با روسیه و چین و به نتیجه رساندن دغدغه های فراگیر بین المللی نیز در این لیست جاداده شد.
اکنون می توان همین لیست ارائه شده توسط کاخ سفید را مبنای کار قرار داد و قضاوت کرد. مساله اما اینجاست که با مبنا قراردادن همین لیست هم متوجه می شوید که دولت باراک اوباما بیشتر شکست پارو کرده است تا پیروزی . نزدیکی به ایران هیچ گاه در سه سال گذشته جامه عمل نپوشید. با به پایان رسیدن دور نخست ریاست جمهوری اوباما ، واشنگتن و تهران به تقابل حتی نظامی نزدیک تر شده اند تا تفاهم. تلاش های اوباما برای برقراری صلح در منطقه خاورمیانه نیز بیشتر به تنش میان رژیم صهیونیستی و فلسطین منتهی شد .
زندان مخوف گوآنتانامو نیز بسته نشده است و خالد شیخ محمد تروریست شناخته شده نیز در همان جا و نه در خاک آمریکا محاکمه می شود. در افغانستان نیز اوباما همان سیاست بوش را دنبال کرد و موجی از سربازان خود را به این کشور گسیل داد. این سیاست نیز به شکست انجامید و هیچ تضمینی هم وجود ندارد که طالبان به قدرت بازنخواهد گشت. زمانی که به بحث پاکستان می رسید متوجه می شوید که بر میزان حملات جنگنده های بدون سرنشین افزوده شده است. البته کمپ انتخاباتی اوباما این مساله را نشانه قدرتمندی این رئیس جمهور دموکرات می داند. با اینهمه دستاورد این سیاست ، تخریب رابطه با پاکستان بود که هم تسلیحات هسته ای در اختیار دارد و هم ۱۸۰ میلیون جمعیتی که اکثرا امریکا ستیز هستند.
اوباما در سال ۲۰۰۹ میلادی در قاهره سخنان زیبایی بر زبان رانده و از آغاز فصلی جدید در رابطه میان اسلام و امریکا سخن گفت. سخنانی که با استقبال افکار عمومی در جهان عرب رو به رو شد. با اینهمه اکنون رقم محبوبیت امریکا در کشورهای اسلامی باز سیر نزولی خود را طی می کند. در مصر، ترکیه و پاکستان این رقم حتی پایین تر از درصد محبوبیت بوش در سال ۲۰۰۸ میلادی است .
تحولات جهان عرب نیز که با سقوط دیکتاتورهای مورد حمایت امریکا همراه شد به ضرر باراک اوباما تمام شد. زمانی که بحث این تحولات رخ داد اوباما تلاش بیهوده ای برای همپوشانی ایده آل های امریکایی با منافع این کشور از خود نشان داد. ایده ال این بود که اوباما خواهان برکناری حسنی مبارک و بیرون راندن معمر قذافی از ساختار قدرت شود. اما همزمان منافع امریکا واجب می کرد که ناآرامی ها در بحرین نادیده گرفته شود و همزمان ماجرای سوریه بر سر دار شود. به سختی می توان در این مرحله اوباما را به انجام اشتباهات فاحش متهم کرد اما در قابی بزرگ تر که نگاه کنید کاهش نفوذ امریکا در منطقه را به وضوح می بینید.
سیاست اوباما در قبال چین و روسیه هم چندان کارآمد نبود. او زمانی به روی کار آمد که رابطه میان امریکا و روسیه در پایین ترین حد خود بخصوص پس از ماجرای حمله روس ها به گرجستان بود. تیم اوباما با اصرار بر فشار دادن دکمه بازسازی رابطه با روسیه پیشقدم شد. دو کشور یک توافقنامه کاهش تسلیحات استراتژیک هم امضا کردند اما مبنای این بازسازی رابطه از سوی امریکایی ها شخص مدودف بود. اکنون بازگشت ولادیمیر پوتین به قدرت می تواند سردی دوباره در رابطه کرملین و کاخ سفید را به دنبال داشته باشد.
تلاش های اوباما برای برقراری رابطه دوستانه با ابرقدرت در حال صعود یعنی چین هم چندان به جایی نرسید. دو طرف دیالوگ منطقی را در راس رابطه قرار دادند اما بر سر مسائلی چون تجارت، تغییرات جوی و حقوق بشر با هم اختلافات جدی داشتند. تقابل نظامی میان چین و امریکا نیز مبحثی در خور توجه است.
اگر در سال ۲۰۰۸ میلادی به اوباما گفته می شد که موارد بالا در لیست رسالت های او ثبت خواهد شد بی شک ناامید می شد. اوباما کمپین خود را با شعارهای ضدبوش آغاز کرد. بنابراین عجیب نیست که لیست موفقیت های مورد ادعای او دقیقا همان لیستی است که اگر بوش بود به آن افتخار می کرد؟