13 جدی 1390 - خارجی
آمريكا در سال 2011 شرايط بسيار سختي را در خاورميانه پشت سر گذاشت زيرا علاوه بر آنكه از يك سو متحدان قديمي خود در اين منطقه استراتژيك را از دست داد از سوي ديگر مجبور شد تا نظاميانش را از عراق نيز خارج كند، عواملي كه مي تواند خاورميانه 2012 را به گونه اي ديگر براي ايالات متحده رقم بزند.
بدون شك خيزش مردم در كشورهاي عربي و به نتيجه رسيدن آن در تونس، مصر و ليبي و ادامه آن در كشورهايي چون بحرين پيامدهايي براي آمريكا داشته، اما آيا اين پيامدها تأثيري بر استراتژي آمريكا در خاورميانه خواهد داشت؟
“سيمور هرش” تحليلگر صاحب نام آمريكايي در اين باره مي گويد: بدون شك وقوع اين انقلابها در طرح مبارزه با تروريسم آمريكا در خاورميانه تغييراتي را ايجاد مي كند. او معتقد است كه اين انقلابها، جنگهاي آمريكا در عراق و افغانستان و به نتيجه رساندن آنها را مشكل تر از قبل مي سازد و حتي ممكن است مشكلات جديدي را براي ايالات متحده در پاكستان ايجاد كند. افزون بر اين با توجه به رنگ و بوي اسلامي كه اين انقلابها دارند و با توجه به نزديكي ديكتاتورهاي سابق جهان عرب به واشنگتن، كاخ سفيد براي نزديك شدن به انقلابيون عربي نيازمند صرف هزينه هاي گزاف خواهد بود.
“نوام چامسكي”، نويسنده و نظريه پرداز بنام آمريكايي هم زمان با آغاز خيزش مردم خاورميانه برضد نظامهاي ديكتاتوري گفته بود كه دموكراسي در خاورميانه دشمن اصلي منافع آمريكاست. بر همين اساس آمريكا زماني كه با موج بيداري اسلامي مردم خاورميانه مواجه شد تصميم گرفت تا “دموكراسي هدايت شده” را براي كنترل آنها در پيش بگيرد.
“كريستوفر ديكي” نيز در “ورلد نيوز” مينويسد: “وقوع انقلاب در كشورهاي عربي موجب شده تا سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا بسياري از متحدان خود را از دست بدهند و از همين رو پس از اين عملياتهاي اطلاعاتي آمريكا در خاورميانه با مشكل همراه خواهد بود. نبايد فراموش كرد كه سياست خارجي خاورميانه اي آمريكا داراي ابعاد گوناگون تاريخي، فرهنگي، ايدئولوژيك، استراتژيك و امنيتي، اقتصادي و… است؛ اين كشور از قرن 19 به اين سو تلاش كرده مانند تمامي قدرتهاي جهاني با حضور در خاورميانه صاحب قدرت شود.”
آمريكا هميشه سعي كرده مسايل پيش آمده در منطقه را مديريت كند. البته اين به معناي آن نيست كه در تمامي موارد توانسته آنها را حل كند ولي كوشيده به نحوي مديريت كند تا منافع خود را تأمين كرده باشد. اساتيد و پژوهشگران آمريكايي هميشه از كاستي دموكراسي در خاورميانه صحبت كرده اند، ولي آمريكا نشان داده كه بيش از دموكراسي متوجه ثبات در منطقه است، بنابراين منافع استراتژيك خود را دنبال كرده است. نگراني آمريكا از موضوع ثبات در عربستان و موضوع جانشيني در اين كشور جزو مصاديق اين نگرش است. آمريكا در عين اينكه مي دانست كسري دموكراتيك در منطقه وجود دارد، ولي پيش بيني خيزش مردم خاورميانه را نكرده بود و با شوك روبه رو شد و تأثير اين شوك هنوز نيز در رفتارش مشخص است.
برخي كارشناسان معتقدند: “بر خلاف اينكه بسياري درباره سياستها و استراتژي آمريكا در خاورميانه سخن مي گويند، اما آمريكا هيچ سياست واحدي در خاورميانه ندارد.” حتي كساني كه حرف از امنيت اسراييل مي زنند، ويژگيهايي كه از اين نوع رابطه مي گويند منطبق با ملت هاست. آمريكا در هر جايي سياستي را منطبق با متغيرهاي آن منطقه و “نيشن استيت” آن كشور تعريف مي كند. هر كسي نامي به اين تحولات مي دهد، يكي مي گويد انقلاب است و ديگري مي گويد شورش و قيام است، يكي مي گويد درگيري مسلحانه است و …
اين كارشنان اعتقاد دارند كه نه در مصر و نه در تونس انقلابي رخ نداده است چون هنوز قواعد همچنان پابرجاست. بنابراين سخت است كه به آنها، انقلاب بگوييم. شورش هم نيست چون ساز و كارهاي شورش را ندارد اما اينكه چه مي خواهند اين است كه مردم غالباً از وضعيت اقتصادي ناراضي هستند. مردم از اينكه تحقير مي شدند، خشمگين بودند. براي تظاهركنندگان آزادي مهم است. از سويي مي خواهند حكومتها و تحركاتشان بومي نيز باشد.
“نوام چامسكي”، نويسنده و نظريه پرداز بنام آمريكايي هم زمان با آغاز خيزش مردم خاورميانه برضد نظامهاي ديكتاتوري گفته بود كه دموكراسي در خاورميانه دشمن اصلي منافع آمريكاست. بر همين اساس آمريكا زماني كه با موج بيداري اسلامي مردم خاورميانه مواجه شد تصميم گرفت تا “دموكراسي هدايت شده” را براي كنترل آنها در پيش بگيرد.
مثال مصر نمونه بارزي است كه نشان مي دهد آمريكا چگونه با اين حربه سعي در خارج كردن مسير انقلابها و بيداري اسلامي از مسير اصلي خود دارد. آمريكا در ابتداي قيام مردم مصر در قبال آن سكوت كرده و سياست يكي به نعل، يكي به ميخ را در پيش گرفته بود اما زماني كه دريافت مردم مصر در خواسته خود مصمم هستند در حمايت از قيام آنها وارد ميدان شد و از مبارك خواست تا از قدرت كنار برود و اكنون تلاش مي كند تا با وارد كردن چهرههايي مطمئن همچون “عمرو موسي” و يا حتي “محمد البرادعي” به روند تحولات مصر، همچنان اين كشور را در كنار خود داشته باشد.
در مورد ساير كشورهاي هم پيمان با آمريكا نيز در خاورميانه وضعيت به همين شكل است و تا زماني كه منافع واشنگتن در اين كشورها تأمين باشد كاخ سفيد از هم پيمانان خود حمايت مي كند و هرگاه اين منافع به خطر بيافتد سعي مي نمايد تا با همراه شدن با موج موجود در كشورها بهترين بهره را از شرايط موجود ببرد.
اوضاع امنيتي خاورميانه پس از بيداري اسلامي؛ آمريكا برنده يا بازنده؟
طي ماههاي گذشته بارها نظريه پردازان و تحليلگران مسايل سياسي منطقه بر شكست غرب در مواجهه با تحولات خاورميانه تأكيد كرده بودند اما اين بار استراتژيستهاي ارشد آمريكايي خود نيز نسبت به اين واقعيت اذعان كرده اند.
هيچگاه وجهه آمريكا در جهان عرب به اندازه امروز بد و منفي نبوده است. بدتر از آن اين است كه نفوذ آمريكا در جهان عرب نيز از هر زماني پس از آغاز ظهور آمريكا در خاورميانه پس از جنگ جهاني دوم ضعيف تر شده است. افزون بر آن به طور حتم ناتواني مداوم آمريكا در حل بحران فلسطينيها و اسراييليها فاكتور ديگري را براي تضعيف نفوذ آمريكا در منطقه ايجاد كرده است.
نام گوينده : زبيگنيو برژينكسي
“زبيگنيو برژينسكي” مشاور امنيت ملي ايالات متحدهي آمريكا در دوران رياست جمهوري “جيمي كارتر” در مصاحبه با روزنامه “لوموند” مي گويد: “هيچگاه وجهه آمريكا در جهان عرب به اندازه امروز بد و منفي نبوده است. بدتر از آن اين است كه نفوذ آمريكا در جهان عرب نيز از هر زماني پس از آغاز ظهور آمريكا در خاورميانه پس از جنگ جهاني دوم ضعيف تر شده است. افزون بر آن به طور حتم ناتواني مداوم آمريكا در حل بحران فلسطينيها و اسراييليها فاكتور ديگري را براي تضعيف نفوذ آمريكا در منطقه ايجاد كرده است.” اين سخنان از جانب كسي مطرح مي شود كه خود يكي از اصليترين حاميان انتخاباتي “باراك اوباما” رييس جمهور فعلي ايالات متحدهي آمريكا بوده است. در هر صورت برژينسكي نتوانسته است حقيقتي به نام شكست كاخ سفيد در مواجهه با تحولات منطقه را كتمان كند. شبكه هاي تلويزيوني “فاكس نيوز” و روزنامه هاي وابسته به لابي صهيونيسم طي ماههاي گذشته سعي كرده اند تحولات اخير منطقه را در راستاي اهداف و نگاه هاي توسعه طلبانه آمريكا تفسير كنند و تحركات اسلام گرايانه ملتهاي خاورميانه را به منافع غرب پيوند بزنند. اما برژينسكي در اين خصوص اذعان مي كند: “آن چيزي كه امروز آن را انقلابهاي عربي مي ناميم در حمايت از آمريكا نيست. اين در واقع عكس العمل مردم برضد رژيمهاي فاسد، ناكارآمد و سركوبگر است.”
“من اعتقادي ندارم كه آمريكاييها نيز در خاورميانه بتوانند كاري انجام دهند. غرب در خاورميانه از اعتبار بالايي برخوردار نيست.” برژينسكي در حالي اين سخنان را بر زبان جاري مي سازد كه “اليانا راس للتنن” رييس كميته امور خارجي مجلس نمايندگان آمريكا نيز سياست واشنگتن را در منطقه خاورميانه به ويژه مصر و لبنان، شكننده و نااميد كننده خوانده و افزوده است دولت حسني مبارك هم كه همپيمان قابل اعتماد و با ارزشي براي آمريكا و اسراييل بود نتوانست براي پايداري سياست آمريكا كاري انجام دهد و درنهايت مخالفان آمريكا در منطقه روز به روز تقويت و مسلط مي شوند.
روزنامه “واشنگتن تايمز” نيز در مقاله اي با عنوان “مصريها از آمريكا متنفرند” نوشته بود كه احتمال عملي شدن خواسته هاي كاخ سفيد در مصر پس از سرنگوني حسني مبارك بعيد است .
بيداري اسلامي و خيزش مردم كشورهاي جهان عرب، سال 2011ميلادي را به گونه اي رقم زده كه برخي كشورها از جمله آمريكا به شدت نسبت به آن احساس نگراني مي كنند. خاورميانه از ديرباز به دليل داشتن منابع فوق العاده انرژي و موقعيت استراتژيك خود و همچنين قرار گرفتن رژيم صهيونيستي در آن براي آمريكا از اهميت بالايي برخوردار بوده و از همين رو واشنگتن متحداني را براي خود در كشورهاي عرب دست و پا كرده بود كه بهار عربي موجب شد تا برخي از اين متحدان آمريكا سرنگون شوند كه “حسني مبارك” نمونه بارز آن است. بر همين اساس برنامه هاي آمريكا براي خاورميانه و ادامه حضور در آن نيز همراه با تغييرات كشورهاي عربي تغيير خواهد كرد.
آمريكا تاكنون خود را دوستدار برقراري دموكراسي در منطقه معرفي كرده اما در برخورد با موارد مشابه در بحرين و عربستان به گونه اي ديگر رفتار مي كند. از همين رو مي توان گفت آمريكا در قبال خاورميانه دو نوع رويكرد را در پيش گرفته تا سرانجام قيامهاي منطقه مشخص شود.
در كشورهايي كه خيزش مردم تا حدي به نتيجه رسيده، خود را همراه مردم نشان مي دهد و در كشورهايي چون بحرين عربستان و يمن كه هنوز منافع واشنگتن در آنها تأمين است همچنان كاخ سفيد از آنها حمايت مي كند. بر اين اساس، استراتژي نظامي آمريكا در منطقه نيز دچار تغييراتي خواهد شد. تحركات آمريكا در عراق و افغانستان و داير كردن سپرهاي موشكي در سرزمينهاي اشغالي، تركيه و روماني همه گوياي اين مطلب است كه در آينده شاهد آن خواهيم بود كه ديپلماتها و سخت افزارهاي آمريكا جاي نظاميان اين كشور را در خاورميانه بگيرند.