6 دلو 1390 - گزارش تصویری, مطلب ویژه 2, مقالات
بخش اول
قامت افغانستان از آن سبب زخم آلوداست که همیشه”هم آوردگاه” دوقطب رقیب قدرت در جهان بوده است. افغانستان میان استعمار انگلیس در شبه قاره هند و روسیه تزار یک سپر حایل بود. روزگاری که ارتش سرخ عزم آن کرد تا سربازانش پوتین های خود را در آب های گرم بشویند، افغانستان خودش را سپر بلا قرار داد. قامت افغانستان آنگاه از رمق حیات سیاسی تهی شد که نبردگاه نبرد نهایی کشورهای ناتو و ورشو قرار گرفت. مجاهدین خسته ی افغانی را از این کارو زار غنیمتی جز گریبانگیری همدیگر چیزی بیش نماند. ناتو بعنوان فاتح واقعی جنگ فرحناک به دیار خودش برگشت و تن خون آلود افغانستان را در میان ارواح و اشباح تنها رها کرد.
با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد ضرورت بقا و هزینه نظامی ناتو مورد نقد وبررسی قرار گرفت. واقع گراهای ساختاری بر آن بود که با نابودی قدرت رقیب، دیگر ضرورتی برای هزینه و بقای ناتو نمانده است. در مقابل، نهادگرایان نولیبرال بر این باور بودند که اگر چه تهدید کمونیسم از میان رفته است اما اصل تهدید همچنان به قوت خود باقی مانده است. سرانجام دیدگاه نهادگرایان، سران ناتو را متقاعد ساخت. در اجلاس عمومی سال 1991 سران ناتو تداوم حیات ناتو را با تز «گسترش به شرق» تعهد دوباره کردند. با این رویکرد، ناتو ماهیت، هدف، ساختار و کارکرد خودش را بازتعریف نمود. بدینسان، ناتو از ماهیت پیمان دفاعی به یک قدرت توسعه گرا تغییر هویت داد. و چشمان خودش را به فراتر از حوزه جغرافیای قفقاز، خاورمیانه وآسیای میانه دوخت. مدیریت بحران های بین المللی، ملی گرایی افراطی، بنیاد گرایی، تروریسم و مبارزه با تکثیر صلاح های کشتار جمعی را جایگزین اهدف قبلی اش که مهار کمونیسم بود، نمود. ناتو با این استراتژی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز برای خودش جایگاه در نظر گرفت. افزایش تعداد کشورهای عضو از 16 به 26 عضو وتلاش استرالیا و جاپان بر پیوندهای نظامی خود با ناتو، نمونه هایی از تحولات ساختاری در ناتو به شمار می آیند. اینک کشورهای اروپای شرقی همگی عضو ناتو شده اند. بدینسان، ناتو پیوند های حساسیت بر انگیزی برای روسیه – گرجستان – جمهوری آذربایجان و اوکراین سامان داده است. از نظر روسیه این منطقه بعنوان یک حوزه امنیتی حائل شناخته می شود. مسکو از بین رفتن منطقه حائل را، بر هم خوردن ثبات و تعادل قدرت های منطقه تعریف می کند. بدین لحاظ روسیه این ناحیه را خط قرمز می شناسد. ولی ناتو تا هنوز این سیگنال های هشدار را جدی نگرفته است.
ناتو سیاست منطقوی خودش را با معیار موازنه قدرت ترسیم می کند. بدین لحاظ فرایند گسترش به شرق را بعنوان یک سیاست بازدارندگی در مقابل تهدیدات بالقوه منطقه در نظر می گیرد. با این رهیافت گسترش ناتو به شرق ابزاری است برای نهادینه شدن هژمونی آمریکا در اروآسیا. با این اهرم ها ی سیاسی آمریکا می تواند از ظهور هر گونه رقیبی در منطقه جلو گیری کند. آمریکا همچنان نقش رهبری خود را خصوصا بر کشورهای اروپایی از طریق سازو کار ناتو اعمال می کند. آمریکا پس از جنگ سرد همواره به نظامی تک قطبی به رهبری خود می اندیشد و از رقبای تازه ای چون اروپا و چین هراس داشته و دارد. بنابراین آمریکا با حفظ برتری خود در نهادهایی چون ناتو سعی دارد نقش اصلی را در تحولات بین المللی ایفا نماید. هر چند شورای امنیت به مانند ابزاری کارآمد می تواند کمک مناسبی به توسعه طلبی های ایالات متحده بنماید؛ اما وجود مخالفان قدرتمند امریکا (مانند چین و روسیه) در شورای امنیت امکان اتکا به آن را تاحد زیادی کاهش داده است. با توجه به نقش قدرتمند و اجرایی ناتو در جهان اکنون این سازمان بیش از هر زمان دیگری ارزش ابزاری را دارد. در نظام بین الملل پس از جنگ سرد ناتو با تعریف گسترده از تهدیدات امنیتی جهت حفظ ثبات در مناطق مختلف جهان طرح گسترش به شرق را مورد توجه قرار داد. بر این مبنا اهداف بلند مدتی نظیر تسلط بر ژئو استراتژی و ژئو اکولوژی منطقه، مدیریت منابع عظیم پطروشیمی منطقه، مبارزه با افراط گرایی اسلامی، مبادله اطلاعات، جلو گیری از شکل گیری قدرت سنتی روسیه در منطقه، سد نفوذ گسترش اقتدار چین، محاصره ایران، تحت فشار قرار دادن پاکستان، رقابت دوشادوش با اقتدار هند، از جمله اهداف آمریکاست که فقط از طریق قدرت ناتو می تواند بدان ها دست رسی پیدا کند.
سید آصف حسینی
http://kabultime.blogfa.com/