14 دلو 1393 - مقالات

ماهیت جنگ آمریکا در افغانستان

پایان این ره از همان اول پیدا بود

بعد از ختم جنگ جهانی دوم که حدود 55 میلیون کشته و صدها میلیون زخمی ،آواره جنگی و بیجا شده از خانمان و سرزمین های شان را مخصوصاً در کشورهای اروپایی و شرق دور (جاپان و کوریا) جا گذاشت که باعث تغییرات ژرفی نیز در روابط بین الدول و ارتباط شان بمیان آورد که این روابط در یک عهدنامه ای که بنام «اعلامیه جهانی حقوق بشر» که عبارت از یک پیمان بین المللی می باشد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تاریخ 10 دسامبر 1948 در پاریس به تصویب رسیده است. این اعلامیه نتیجه مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسان‌ها مستحق داشتن آن می باشند، به تصویب رسانده بیان می‌دارد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی‌ای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کرده‌است. لایحه جهانی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شده است. در سال1966 مجمع عمومی دو لایحه جزیی‌تر مذکور را به‌تصویب رساند. در سال1976 هنگامی که لایحه جهانی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملت‌ها مورد تایید قرار گرفت، به حقوق بین‌الملل تبدیل شد.

 

مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزام‌آور بوده و از اعتبار حقوق بین‌الملل برخوردارست، زیرا به صورت گسترده‌ای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار می‌رود. کشورهای تازه استقلال یافته زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجانده‌اند.

 

برای اینکه مفاهیم حقوق بین الدول روشن گردد قبل از این که به اصل مقاله بپردازم ضرور است تا در مورد اعلامیه جهانی حقوق بشر روشنی اندازم و آن ابر کشور هاییکه این قواعد حقوقی جهانی را سهل می انگارند مطابق به آن ملزم قرار داده شوند زیرا من عقیده دارم که هنوز وجدان بشر آنقدر خواب نرفته است که سخن بیداری را شنیده نتواند:

 

متن اعلامیه جهانی حقوق بشر

از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است،

از آنجا که بی اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده به طوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است، از آنجا که بایسته است تا آدمی، به عنوان آخرین راهکار، ناگزیر از شوریدن علیه بیدادگری و ستمکاری نباشد، به پاسداری حقوق بشر از راه حاکمیت قانون همت گمارد، از آنجا که بایسته است تا روابط دوستانه بین ملتها گسترش یابد، از آنجا که مردمان «ملل متحد» در «منشور»، ایمان خود به اساسی ترین حقوق انسانها، در حرمت و ارزش نهادن به شخص انسان را نشان داده و در حقوق برابر زن و مرد هم پیمان شده‌اند و مصمم به ارتقای توسعه اجتماعی و بهبود وضعیت زندگی در فضای آزادترند، از آنجا که «ممالک عضو»، در همیاری با «ملل متحد»، خود را متعهد به دستیابی به سطح بالاتری از حرمت جهانی برای حقوق بشر و آزادی‌های زیربنایی و دیده بانی آن کرده‌اند، از آنجا که فهم مشترک از چنین حقوق و آزادیها از اهم امور برای درک کامل چنین تعهدی است، بنابراین، هم اکنون، «مجمع عمومی»،این «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را به عنوان یک استانده مشترک و دستاورد تمامی ملل و ممالک اعلان می‌کند تا هر انسان و هر عضو جامعه با به خاطرسپاری این «اعلامیه»، به جد در راه یادگیری و آموزش آن در جهت ارتقای حرمت برای چنین حقوق و آزادیهایی بکوشد و برای اقدامهای پیشبرنده در سطح ملی و بین‌المللی تلاش کند تا [همواره] بازشناسی مؤثر و دیده بانی جهانی [این حقوق ] را چه در میان مردمان «ممالک عضو» و چه در میان مردمان قلمروهای زیر فرمان آنها [تحصیل ]و تأمین نماید.

 

آیا دولت امریکا دولت مشروعی است؟

در مورد آمریکا مشروعیت دولت مفهومی ندارد تاریخ امریکا نشان میدهد که امریکا نصف مکسیکو رابر پایه نسل کشی فتح کرد و کذا این موضوع در مورد حمله امریکا به افغانستان بعد از یازدهم سپتامبر2001 قبل از اینکه مجوز بین المللی را کسب کرده باشد نیز صد ق میکند که یک کشور آزاد و دارای حقوق یکسان بین المللی از طرف کشور ثانی مورد تعرض نظامی گرار می گیرد که در ضمن بمبارانهای شبانه و بعداً روزانه امریکا قسمی که در مقاله قبلی نیز گفته آمدیم جان های بسیاری از خانواده ها را که داخل جنگ نبوده و در خانه هایشان غنوده بودند از اثر حملات کور هواپیماههای نظامی آمریکا جانهای شان را از دست دادند. این در حالی از جانب امریکا انجام شد که در روش تدوین بین الملل، دولت ها حقوق مشخصی دارند و به این کاری ندارند که فلان حمله مشروع بوده یا خیر، مثلاً مثال میزنند که فلان دولت، مثلاً دولت طالبان افغانستان را مثال می زنند که «برپایه خشونت، سرکوب، اخراج وانواع جنایات شکل گرفته و خود سیستم دولتی (آنها) مشروعیت ذاتی ندارد. این مشکل نهادی است که رشد کرده و با خشونت های بسیار تحمیل شده است. (در اینجا) مسئله مشروعیت مطرح نیست . زیرا نظم بین الملل وجود دارد که بر اساس آن اساساً توافق شده که دولت ها حقوق مشخصی داشته باشند اما این (نه برای امریکا و نه برای کشور دیگری ) هیچ مشروعیتی بدست نمیدهد که به این بهانه ها کشور دیگری را مورد تعدی و تجاوز قرار دهد.

 

در نیمه دوم قرن بیستم بعد از فروکش کردن جنگ جهانی دوم روابط و حقوق ثابت و اساسی دولت ها و بشر در یک اعلامیه ایکه بنام «اعلامیه جهانی حقوق بشر» که در بالا از آن به تفصیل صحبت رفت، عبارت از یک پیمان بین المللی می باشد در مجمع عمومی سازمان ملل متحد که به تاریخ 10 دسامبر 1948 در پاریس به تصویب رسیده است. این اعلامیه نتیجهٔ مستقیم جنگ جهانی دوم بوده و برای اولین بار حقوقی را که تمام انسان‌ها مستحق داشتن آن میباشند، به تصویب رسانده بیان می‌دارد. مفاد این اعلامیه حقوق بنیادی مدنی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی‌ای را که تمامی ابنای بشر در هر کشوری باید از آن برخوردار باشند را مشخص کرده‌است. لایحه جهانی حقوق بشر از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق بین‌المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و میثاق بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی و دو پروتکل انتخابی آن تشکیل شده است. در سال1966 مجمع عمومی دو لایحه جزئی‌تر مذکور را به‌تصویب رساند. در سال1976 هنگامی که لایحه جهانی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملت‌ها مورد تایید قرار گرفت، که به حقوق بین‌الملل تبدیل شد.

 

میثاق بین المللی قوق مدنی و سیاسی که از عهدنامه‌های سازمان ملل متحد بر پایهٔ اعلامیه جهانی حقوق بشر است. این میثاق در16 دسامبر1966 ایجاد شد و در23 مارس1976 برابر با3 فروردین1355 لازم‌الاجرا شد.

 

در نقشه فوق کشور هایی که این میثاق را به امضا رسانده اند به رنگ سبز نشان داده شده است.

 

مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزام‌آور بوده و از اعتبار حقوق بین‌الملل برخوردارست زیرا به صورت گسترده‌ای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار می‌رود یا به اصطلاح کشور های معروض به شکسته شدن حقوق و آزادیهای فردی و عمومی آنها را در پرتو نظام دولتی شان از شر قوت های متجاوز حمایت می نماید. کشورهای تازه استقلال یافتهٔ زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده و آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود گنجانده‌اند.

 

برای اینکه مفاهیم حقوق بین الدول روشن گردد قبل از این که به اصل مقاله بپردازم ضرور است تا در مورد اعلامیه جهانی حقوق بشرکه یک سرخط فهرست وار از حقوق فردی و حالات شخصیه گرفته تا حقوق و موازین بین کشور ها را در این میثاق ایضاح نموده روشنی اندازم و آن ابر کشور هاییکه این قواعد حقوقی جهانی را سهل می انگارند مطابق به آن ملزم قرار داده شوند زیرا من عقیده دارم که هنوز وجدان بشر آنقدر خواب نرفته است که تصویب وفیصله مجمع ای به این بزرگی را نادیده انگارند و یا نتوان سخن بیداری را شنید.

 

ارتش اشغالکر یا نیروی حمله ور آمریکا:

پیشینه مداخلات نظامی آمریکا در دهه 1980

آمریکا در دهه 1980 در افغانستان، زمانی که کمونیست های نقشگر از ماسکو تمام کشور را در زیر چتر حزب دیموکراتیک خلق افغانستان و دولتی که توسط کمیته مرکزی این حزب(حزب خلق که منشعب ازدو شعبه خلق و پرچم بود) اداره میشد و فرق سیستم اداره کشوری آنزمان تا این دم در این است که در آن وقت مردم را از خانه هایشان شبهنگام جبراً می بردند و در یک بی محکمه گی آنها را در پلیگون های نظامی بعد از بستن به رگبار مسلسل ،با بلدوزر زیر خاک میکردند ویا آنها را با سقوط از هواپیما طعمه مرگ می ساختند و همینکار را روز هنگام نیز ،در محیط کاری انجام می دادند ولی حالا این رشته کشتار ها در خال حاضر فرق می کند مثلاً توسط چتر بازان آمریکایی که در منطقه بنام نیروی ویژه پایین می کردند و بعد همه را ازپا در می آورند و بعد از انجام ماموریت وقتی فردا خبر می شوند که اشتباها فلان ده را مورد هجوم نظامی قرار داده و مردمانش را کشته اند و یا فلان قریه را از اثر بمباردمان اشتباهاً از بین برده اند و یا در محفل عروسی در فلان منطقه زنان و کودکان و خانواده ها را بخاک و خون نشانده اند، فردای آن در برابر رسانه ها این نیرو ها فقط پوزش می خواستند و تاسف خود را ابراز می کردند که این به هیچ وجه کافی نبود و نمی توانست مرگ انسان ها را در حادثه شوم و نفرت انگیز توجیه نماید ولی در نفس جنایات بشری اگر فکر شود فرقی میان آن کشتار بدست کمونست ها و این کشتار در حملات ناگهانی نیرو های آمریکا نمی بینم هر دو جنایت است ،جنایت سازمان یافته! و در نفس خود هر دو هراسناک و نفرت انگیز می باشد.

 

سخن از دهه 1980 میلادی و اهداف آمریکاییان بخاطر سازمان دادن جهاد های اسلامی از طریق شعبات امنیتی پاکستان (آی اس آی) است که به هیچوجه، آمریکا هرگز این جهاد گران افغانستان را بخاطری یاری ندادند که این کشور را آزاد و (و یا بطرفداری اسلام که گویا از جانب کمونیست ها در خطر است این کار را کرده باشد بل) بخاطر اهداف (سیاسی و کاربردی )خودش به آنها (مجاهدان) آموزش داد. و این به شدت به افغانستان آسیب رساند. مدرک تاریخی ایکه جسته و گریخته از بایگانی ها و ( کتابهایی که در این زمینه ها نگاشته شده) و حالا در دست رس میدیا قرار گرفته، ظاهراً نشان می دهد که روس ها را یک یا دو سال از افغانستان بیرون می انداختند اما وقتی مقاومت از افغانستان به مقاومت تروریستی به حمایت خارجی ها (کشور های عربی و پاکستان) تغییر پیدا کرد، آنها (روس ها) ماندگار شدند. هیچ یک از این اقدام ها برای کمک به افغانستانی ها نبود، به شدن به آنها (و نیروگاه ها و ساختمان های زیر بنایی دولتی اعم از کارخانه ها و کامپلکس های صنعتی، شهراه ها، پل ها، مکاتیب، دفاتر، اشجار و جنگلات، زیر بناهای کشاورزی و سیستم های آبیاری و قتل های شبانه در سر کوچه و بازارو…) ضربه زدند، درست مثل اشغال روسها اینها را باید جبران کرد.

 

آمریکا و متحدانش در افغانستان

آمریکا و متحدانش نباید به افغانستان حمله می نمودند و حریم هوایی آن کشور را با بمباردمان های شبانه و با استعمال موشک های دور برد کروز از خلیج فارس نباید در تخریب زیر بناهای استراتیژیک نظامی در افغانستان اقدام می کرد و همچنان نباید قوای آمریکایی ظاهرا پس از اشغال نظامی آن کشور تاسیسات کاربردی پیشگیرنده نظامی از قبیل دستگاه های پیشرفته مدافعه هوایی برای پوشش مصون منطقوی که توسط روس ها اعمار گردیده بود را تخریب می کرد. در سال 2001 به صدها دستگاه تانک های زرهی پیش رفته روسی را با دستگاه های راکت انداز و خمپاره انداز را توسط وسایل لیزری فلج و از کار انداخت که اکثرا به تول آهن پاره در بازار های ایالت سرحد پاکستان فروش گردید.

 

هم مردم و هم سایر کشور ها که از آتش قوی و نیروهای نظامی آمریکا در تشویش بودند می گفتند: نباید نیروهای آمریکایی آنجا باشند. بهر حال درست آن است که نیروهای تحت نظارت مجمع عمومی سازمان ملل آنجا حضور می داشتند چرا که کشایش جبه های جنگی اعم از هوائی و زمینی (بدون موافقت و مجوز سازمان ملل مخالف اعلامیه جهانی حقوق بشر می باشد که در سال 1976 هنگامی که لایحه جهانی حقوق بشر توسط تعداد کافی از ملت‌ها مورد تایید قرار گرفت و به حقوق بین‌الملل تبدیل شد که نه آمریکا از آن مستثنی و نه افغانستان از آن می تواند محروم پنداشته شود.

 

چرا که مفاد این اعلامیه از نظر بسیاری از پژوهشگران الزام‌آور بوده و از اعتبار حقوق بین‌الملل به صورت گسترده‌ای پذیرفته شده و برای سنجش رفتار کشورها به کار می‌رود. کشورهای تازه استقلال یافته زیادی به مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر استناد کرده وحتی آن را در قوانین بنیادی یا قانون اساسی خود نیزگنجانده‌اند.

همچنان در متن اعلامیه جهانی حقوق بشر در پاراگراف اول آن این نکته مسلم شده است:

 

از آنجا که بازشناسی حرمت ذاتی آدمی و حقوق برابر و سلب ناپذیر تمامی اعضای خانواده بشری بنیان آزادی، عدالت و صلح در جهان است،و بی اعتنایی و تحقیر حقوق انسان به انجام کارهای وحشیانه انجامیده به طوری که وجدان آدمی را در رنج افکنده است، و پدید آمدن جهانی که در آن تمامی ابناء بشر از آزادی بیان و عقیده برخوردار باشند و به رهایی از هراس و نیازمندی رسند، به مثابه عالیترین آرزوی همگی انسانها اعلام شده است.

 

معهذا بایست قبل از اینکه آمریکا فعل و افعالات جنگی اش را در افغانستان می کشود ضرور بود تا مطابق مفاد این اعلامیه نیرو هایی که داخل افغانستان می شد مشتمل از نیروهایی می بود که تحت نظارت مجمع عمومی سازمان ملل آنجا حضور می داشتند نه اینکه آمریکا، برغم خودش یک نسل کشی جدیدی از اعضای دولت طالبان را براه می انداخت که حاصل آن هزاران و دها هزار کشته طالبان و مردمان ملکی ایکه در خانه هایشان بودند گردید. من، نگارنده در پرده تلویزیون که از طریق «CNN» و «BBC» در آن روز ها پخش می شد می دیدم که در شهر های بزرگ ودور دست های افغانستان خانه ها و قلعه های مستحکم چطور در صدم حصه ثانیه از اثر انفجار بمب به هوا پرتاب می شد. این اوضاع باعث شد تا طالبان همه مراکز حکومتی و پادگانهای نظامی خود را ترک گفته و به سوی نقب های تدافعی توره بوره که در زمان مجاهدین به کمک تکنیکی کشور های غربی ساخته شده بود پناه ببرند که در همان غارها هم از حملات موشکی موشک اندازان هدایت شده هوشمند آمریکایی در امان نماندند.

 

اگراز سازمان ملل قبلا در این یورش ها اجازه کسب می گردید از دایر نمودن شورای امنیت پرهیز می شد. مجمع عمومی قدرت بزرگی نیست اما دست کم کمتر از شورای امنیت- با آن رای گیری و قوانین بشدت نا دموکراتیک اش برای عضو گیری که در ترکیبش قدرت های بزرگ جهانی بطور مسخره شریک و حق اجرا و یا وتو را دارا است. مجمع عمومی می خواهد به سمت کمک مالی برود در حالی که آمریکا نمی گذارد بودجه سازمان ملل تامین شود. اتفاقاً مردم آمریکا می خواهند که پشتیبانی آمریکا از فعالیت پاسدار صلح سازمان ملل بیشتر شود. اگر بتوانیم آمریکا را به دموکراسی کارگری تبدیل کنیم، آن طور که دغدغه افکار عمومی است، می شود این کارها را کرد.

 

قطعا منابع بی شماری در این راه وجود دارد ولی اینکار آسان نخواهد بود و همان طور که «جلبیر» می گوید: کار سختی است. نمی دانم برای افغانستان چه می شود کرد؟خود شان بی توجه به کمک دیگران کاری برای خود شان بکنند اما هر کمک خارجی باید کمک سازنده باشد نه با هدف خدمت بخود یعنی در واقع کمک از جانب قدرتهای بزرگ نباشد.(یکی از پژوهشگران در این زمینه که «اشقر» نام دارد معتقد به این واقعیت است که آمریکا با حضورش در افغانستان دارد به بازگشت طالبان مدد می رساند. مثل عراق که حضورش در آنجا مدد رسان این شورش های کذابی است (که از آن باز القاعده دوباره تولدی دیگر یافت با حضور «زرقابی» و سازمان دو آتشه دیگر از ته مانده های ارتش سابقه عراق از زمان صدام حسین که قوه قابل ملاحظه واندیشه بود و اکنون بنام «دولت اسلامی داعیش» شرق میانه را زیر و رو و جنوب آسیا را مواجه به چالش بزرگی ساخته است.)

 

جمعیت کثیری از افغانستانی ها با همان پیچیدگی های قومی /فرقه ای که در کشور وجود دارد از نیروهای آمریکایی متنفر و بی زار اند. در افغانستان پشتونها کمابیش همان موقعیت سنّی های عراق را دارند، به این استثنا که در افغانستان اکثریت اند. افغانستان شاهد از سر گیری و افزایش واقعی طالبان در کشور شان می باشند و این در گزارشتهای زیادی تأیید شده است . تنها نتیجه ای که می شود گرفت این است که ایالات متحده باید همین حالا بساطش را از افغانستان جمع کند و برود.

 

با ختم سال 2014 که خونین ترین سال برای افغانستان و به اصطلاح متحدان بین المللی صلح و و همچنان آخرین سال توقف این نیروها و کارگاه های نظامی شان در افغانستان بود که با فرا رسیدن سال 2015 و ترک قدرت های خارجی صحنه نبرد افغانستان را یک حالت اعتماد بنفس و روحیه شجاعت سربازان افغانستانی اعم از نظامی و پولیس بمیان آمده که توانسته اند در چندین عملیات های نظامی دشمن را متوقف بسازند.

 

همچنان گزارشات و تغییراتی که در دید پاکستانی ها نسبت به هراس افگنان بمیان آمده است زمینه یک توامیت در زمینه ایجاد یک برنامه ضد دهشت افکنی از طریق افغانستان وپاکستان دور از تصور نمی باشد . همچنان تا اندازه ای نیروهای دفاعی کشور آماده و مجهز به کاربردهای هوابردی نیز گردیده اند که بنا بر گزارش منابع رسمی کشور در ظرف ماه های آینده این قابلیت چندین برابر تزیید می یابد.

 

در بحث های آینده موضوعات مربوط به درازترین جنگ آمریکا در تاریخ آن کشور در افغانستان ادامه خواهیم داد.

 

 

احمد سعیدی

همرسانی کنید!