افغانستان متاسفانه مانند سرزمینی است که خدای ناکرده نفرین شده باشد، در طول تاریخ مردم بارها برای استقلال و آزادی خود برخواسته و جنگیدند ولی پس از آن مبارزه، مقدرات سرزمین شان به دست کسانی دیگر افتاد . بدون تردید بعد از استقلال افغانستان، همینطور شد و اکنون هم همینطور.
در این وضعیت فعلی که کشورهای خارجی و نمایندگی سازمان ملل در کشور ما حضور دارند، از بسیاری جهات افغانستان آزادی های لازم را ندارد برای همین ما نمی توانیم بگوییم که افغانستان استقلال کامل دارد آنطور که یک دولت ملی و برخواسته از اراده مردم باشد نداریم و بسیاری از مقدرات ما را دیگران در پشت پرده آماده می کنند و این نشان می دهد که ما آزادی نداریم و اراده ما تابع اراده دیگران است که نمونه ی بارز آن طرح تشکیل دولت وحدت ملی بعد از این همه جنجال های انتخاباتی است.
این واقعیتی است که بعد از سیزده سال حضور خارجی ها هنوز افغانستان یک کشور متکی به بیرون است و در این چنین مواقعی تا اراده اقتصادی نداشته باشیم اراده سیاسی هم نمی توانیم داشته باشیم.
بعد از اینکه استقلال بوجود آمد نه تنها هر گروه به هر طرفی رفت بلکه در درون خود دستگاه هم افتراق هایی بوجود آمد، در درون دستگاه های امان الله خان هم، گروه سنتی و محافظه کاری وجود داشت و امان الله هم طرفدار تجدد و پیشرفت بود.
در یک سرزمین تا زمانی که به مفهوم ملت پرداخته نشود دستاوردهای جامعه را نمی شود حفظ کرد. معمولا در این حالت ها گروه هایی پیدا می شوند که می خواهند آن امتیازات را به نحوی در انحصارهای خود در آورند که این خود باعث انحطاط در جامعه می شود. مثلا در انقلاب اسلامی افغانستان با آنکه تنظیم های جهادی با هم مبارزه می کردند، به محض انکه وارد کابل شدند اسلام جای خود را داد به انقلاب قومی و تنظیم هایی که هر کدام دنبال قومیت ها رفتند.
اتکا به ارزش قومی هیچگاه مجموع اقوام و رده های مختلف یک کشور را به سمت ملت شدن نمی کشاند.
از زمان استقلال تا کنون یک قرن می گذرد ولی درافغانستان هیچ چیز تغییر نکرده است از نظر تفکر، در آن زمان شخصی به نام ملا لنگ در یک دست قرآن و در دست دیگر قانون اساسی را گرفت و از مردم می پرسید کدام به درد شما می خورد و مردم می گفتند قرآن، درست است که قرآن، اما ما برای جزئیات زندگی نیاز به قانون داریم مثلا برای ترافیک و یا هر چیز دیگر، و اکنون هم در افغانستان کسانی هستند که مدارس را به آتش می کشند و دختران و زنان را می کشند و… که انسان به این نتیجه می رسد که از آن زمان تا کنون در افغانستان هیچ چیز تغییر نکرده است.
در افغانستان برای ملت سازی متاسفانه کاری نشده است و یک تفکر ملی که همه در زیر چتر آن باشیم ساخته نشد. یگانه راه این است که ما باید به محور عمومی کشور بیاندیشیم وهویت خود را در هویت افغانستان بسنجیم، ما باید به یک هویت همه افغانستانی برسیم و از قوم گرایی بیرون شویم که تنها مشکل ما همین است و تا زمانی که از این گرداب بیرون نشویم مشکلات ما حل نخواهد شد. تا زمانی که حکومت واقعی ملی در افغانستان بوجود نیاید هویت همه افغانستانی بوجود نخواهد آمد. (حکومت واقعی ملی یعنی اینکه خود دولتمردان افغانستان به این نتیجه برسند که دیگر باید اختلافات را کنار گذاشته و دست در دست هم کشور را بسازند، نه اینکه وزیر خارجه امریکا یکباره وارد کابل شود و طرح وحدت ملی ارایه کند)
مفهوم ملت در دوره خاصی از تاریخ شکل می گیرد و مهم این است که مردم درک مشخصی از تاریخ داشته باشند و ارزش های مشترکی داشته باشند اکنون ما در قرن 21 هستیم و باید مفهوم ملت معنی واقعی خود را پیدا کند. آنچه که امروز به نام دولت در کابل حاکمیت می کند به هیچ ارزش ملی افغانستان پایبند نیست، از رییس جمهور تا رییس پارلمان و… داد می زنند که اینجا فساد است. ریاست جمهوری مانند حوضی است که از آن لوله هایی به شهر کشیده شده که اگر این آب پاک باشد به تمام شهر آب پاک می رسد و اگر آب پاک نباشد آب ناپاک به شهر می رسد اکنون در افغانستان هم فساد در ارگ ریاست جمهوری است که در تمام افغانستان پخش شده است.
با وضعیت موجود ، باز هم افغانستان در حال از دست دادن یکی از دوره های طلایی تاریخ است مانند زمان امان الله خان که متاسفانه مردم ما هنوز هم در همان قرن وجود دارند که بعد از برکناری امان الله خان می گفتند ما این شاه خوب خود را چرا بیرون کردیم؟
جامعه جهانی برای افغانستان دیگر کاری نخواهد کرد ما سرزمینی هستیم که همیشه افتخاراتی داشتیم در طول تاریخ که چنگیز را شکست دادیم و همچنان اسکندر و روس را، اما در طول تاریخ این مردم افغانستان هستند که خودشان، خودشان را شکست دادند و همیشه همین گونه زندگی خواهند کرد و دست کم از این حاکمیت موجود انتظاری نمی شود داشت. بدبخت ترین ملت ملتی است که رهبر ندارد و افغانستان اکنون هیچ رهبری ندارد و امروز در افغانستان هر کس به فکر خود و قوم خود است و بسیار دشوار است که یک قوتی پیدا کنیم که این عادات را بشکند و یک جنبش سراسری باشد وگرنه ما برای آیندگان جز یک افغانستان وحشتناک چیز دیگری نداریم.