18 حوت 1393 - مقالات
کمتر از دو هفته دیگر به آغاز سال جدید خورشیدی و شروع فصل بهار باقیمانده و کم کم در همه جا بوی خوش عطر بهاری را می توان استشمام کرد، البته به غیر از برخی مکانها که انصافا در بهار هم نمیتوان حس بهاری داشت.
اگر انسان سری به کوره ها و یا داش های خشت پزی اطراف شهرها بخصوص در ساحه ولسوالی ده سبز کابل بزند، مطمئنا کودکانی را خواهد دید که شاید سن شان از پنج سال تجاوز نمی کند، اما در این مکانها مصروف کارهای شاقه و طاقت فرسا هستند.
این کودکان که تعدادشان هم کم نیست، به خانوادههایفقیری تعلق دارند که به ناچار مجبور شدند میوه های دل خود را به این کارهای سخت وادار نمایند. این کودکان مجبورند همهروزه از ساعت هفت صبح الی هفت شام در داشهای خشتپزی کار نمایند.
در اکثر داشهای خشتپزی در کابل، خانوادههای فقیر به اسارت گرفته شده و این خانوادهها نیز بهخاطر ادای قرض شان، مجبورند که از کودکان پنج تا نه ساله خود کار گیرند. در هر داش از 60 الی 120 نفر کار میکنند که در هر داش تخمینا 40 تا 45 کودک مشغول کار هستند. البته اکثرا کارهای شاقه از قبیل لگد کردن گل، انداختن گل در قالب خشت و خارج کردن گل از قالب خشت بدوش کودکان خردسال میباشد.
علت اینکه در این داش ها کودکان مشغول به کار هستند این است که کسانیکه مسوولیت خشتمالی را در داشهای خشتپزی کابل به اجاره گرفتهاند، مجبورند برای تامین معاش با خانوادههای خود در این داشها بصورت شبانه روزی بسر برند. در مکانی که هیچنوع زمینه دسترسی به خدمات آموزشی و صحی برای کودکان کارگر مساعد نشده است.
این واقعیت در حالی است که تنها در فاصله بیست کیلومتری آن طرفتر یعنی پایتخت، هزاران تن از اشخاص ملی و بینالمللی بهخاطر دفاع از حقوق بشر فعالیت می کنند. هزاران مقام داخلی و خارجی معاش می گیرند تا نگذارند حقوق کودکان پایمال شوند، اما در چند کیلومتری آنها، قریب به پنج هزار کودک در داشهای خشتپزی تحت اسارت و غلامی قرار گرفتهاند و کارهای شاقه انجام میدهند.
آیا این مطلب برای جامعه جهانی و تمامی کسانی که خود را مدافع حقوق بشر در افغانستان می دانند، شرم آور نیست؟ چرا که به جرات می توان مدعی شد تمام این نهادها از انجام کارهای شاقه توسط کودکان در افغانستان آگاهی دارند، اما برای جلوگیری از کارهای شاقه و طاقتفرسا توسط کودکان، حتی یک اقدام جدی و کارا صورت نمی دهند.
طرف سخن ما با خارجی ها نیست زیرا آنها هیچگاه دلسوز کشور و ملت ما نبوده و نیستند. آنها به خاطر حفظ منافع خود به افغانستان آمدند و حاضر تک به تک کودکان افغانستانی قربانی شوند، اما آنها به خواسته های شوم خود برسند. که نمونه های بارز این مطلب را هم در کشتار اطفال بیگناه توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا درمناطق مختلف کشور طی سالهای گذشته دیده ایم. اگر آنها حتی دم از حقوق کودکان می زنند، به خاطر ترس از آبرو ریزیشان در سطح بین المللی است و الا هیچ علاقه ای برای برطرف کردن این معضلات و مشکلات ندارند.
طرف خطاب ما پدران و مادران این اطفال نیز نیستند، چرا که واقعا بعضی از آنها اگر به همراه همین کودکانشان کار نکنند، شاید برای شب چیزی برای خوردن نداشته باشند. لذا مجبورند میوه های دل خود را نیز به کار گیرند تا فقط زنده بمانند.
اما طرف صحبت ما با آن ثروتمندان و آن مرفهان بی درد کاخ نشین است که برای زراندوزی هیچ توجهی به وضعیت این کودکان ندارند. گویا آنها که این کودکان را برای انجام کارهایشان استخدام میکنند، نمی دانند که با این کار خود، آینده یک نسل را خراب میسازند!
براساس آمارها، نزدیک به یک و نیم میلیون کودک در افغانستان مصروف کارهای شاقه هستند و بخاطر مصروف بودن در این مشاغل از هر نوع تحصیل و پیشرفت محروم می باشند. به راستی اگر نسل جدید ملت ما، این کودکان کارگر باشند و به تعلیم و تربیت آنها هیچ توجهی صورت نگیرد، آینده افغانستان چه خواهد شد؟
از همین جا خطاب به جناب اشرف غنی و داکتر عبدالله و وزیران مربوطه می گوییم: سیزده سال کمکهای هنگفتی به افغانستان شد که شاید روزگاری هیچ کس فکر این همه کمک جامعه جهانی را هم نمی کرد که البته بخش اعظم آن به هدر رفت و اکنون شما مانده اید و کوله باری از شعار خدمت کردن. آیا توان آنرا دارید که فردا سر بلند کنید و جرات به خرج دهید و بگویید حاصل تلاش ما دولتمردان افغانستان این بوده که یک و نیم میلیون کودک در کشور ما به دور از هر نوع تعلیم و تربیتی، سخت کار کنند تا از گرسنگی نمیرند و روز به روز به ثروت ثروتمندان بی درد افزوده شود!!