7 قوس 1390 - مقالات
در بخش پایانی، چالمرز جانسون (در حال حاضر وی ریاست موسسه مطالعاتی سیاست ژاپن(Japan Policy Research Institute) را بر عهده دارد) به تلاشهای دولت جورج بوش در راستای تعمیق امپراطوری مبتنی بر پایگاه های نظامی درجهان می پردازد.
وی به این نکته اشاره می کند که ایالات متحده آمریکا عموماً در کشورهایی که بعنوان فاتح و یا ناجی نظامی حضور دارد درتوسعه و تعمیق امپراطوری جهانی با خیالی آسوده تر نسبت به حضور نظامی اش در کشورهایی نظیر ژاپن، ایتالیا و آلمان پس از جنگ جهانی دوم عمل می کند. بنابراین با مطالعه این چهار بخش از کتاب جانسون و با توجه به زمزمه های ایجاد پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان می توان به عمق فاجعه پی برد. هر چند دولت افغانستان حمایت آمریکا را عاجزانه تمنا می کند و در این مسیر دست به هر کاری می زند که نمونۀ اخیر آن زمینه سازی برای برگزاری جرگۀ تشریفاتی عنعنوی در جهت تصدیق تصمیمات از قبل گرفته شده می باشد اما واقعیت این است که چنانچه چنین فاجعه ای رخ دهد باید گفت که باز هم در کشور ما منافع شخصی بر منافع ملی چیره شده است. در ادامه بخش چهارم و پایانی آورده شده است.
اظهارات جورج بوش در ۲۱ نوامبر ۲۰۰۳ برای نخستین بار وی از نقش و التزام آمریکا برای بازگرداندن نظم جهانی سخن به میان آورد. او این گفته ها را مجدداً در ۱۶ اوت ۲۰۰۴ در نطق سالانه اش در مجمع سازمان امور کهنه سربازان آمریکایی (convention of the Veterans of Foreign Wars) در سین سیناتی به تفصیل شرح داد. از آنجایی که سخنرانی بوش در سین سیناتی بخشی از مبارازت انتخاباتی ریاست جمهوری ۲۰۰۴ بود، این نظرات حاوی نکات بسیار مهم و جدی بود. هنگامیکه وی از کاهش نیروهایی آمریکای در اروپا و آسیا با ۶۰۰۰۰ تا ۷۰۰۰۰ نیرو سخن به میان آورد به حضار خاطر نشان ساخت که این پروسه برای تحقق به یک دهه زمان نیاز دارد ( بیش از دوران حضور وی در کاخ سفید) و وعده های برای استقرار مجدد نیروها نیز به زبان آورد که بسیار مستحکم تر از مواد یک استراتژی بود.
“در طول یک دهۀ آینده ما نیروهای سریع و انعطاف پذیرتری را آماده می کنیم و این بدان معناست که بیشتر نیروهای ما در داخل کشور مستقر خواهند شد. ما بخشی از نیروها و امکانات نظامی مان را به مناطق جدید انتقال می دهیم و آنها قادر خواهند بود تا عملیات سریعی را برای پاسخ به تهدیدات غیر منتظره انجام دهند ( که می تواند فشار روی نیروها و خانواده های نظامیان را کاهش دهد). ببینید، نیروهای ما زمان بیشتری را در داخل کشور و تحت نظارت بیشتر و جابجایی کمتر می گذرانند. نیروهای نظامی متاهل مان تغییرات شغلی کمتر و ثبات بهتر خواهند داشت و زمان بیشتری در کنار خانواده های شان سپری خواهند کرد.”
با این حال ، در ۲۳ سپتامبر ۲۰۰۴ ، دونالد رامسفلد برای نخستین بار جزئیات فشرده این طرح را به کمیسیون خدمات مسلح مجلس سنا ارائه کرد. او با بزرگنمایی این طرح، آن را بعنوان ” بزرگترین تجدید بنای نیروهای جهانی آمریکایی” از ۱۹۴۵ به بعد معرفی کرد. سپس نقل قولی از معاون وزارت دفاع داگلاس فیتس (Douglas Feith) بیان کرد او اضافه کرد ” در دوران جنگ سرد ، احساس قویی در ما وجود داشت و می دانستیم هر جایی تهدیدات و چالشهای بزرگ وجود دارد، بنابراین ما می توانستیم نیروهای مان را در آنجا به کار بگیریم. ما اکنون در حال عملیات با مفهومی کاملاً متفاوت هستیم. ما نیاز داریم تا توانایی انجام حوزه وسیعی از عملیات نظامی از جنگ تا ایجاد صلح را در هر جای دنیا و به شکل بسیار سریع داشته باشیم.”
هر چند ممکن است این ادعا به اندازه کافی قابل قبول باشد ، اما این طرح حوزه وسیعی از زمینه های دیپلماتیک و بروکراتیک را می گشاید که سیاست نظامی گری رامسفلد عموماً آن را ناچیز می شمرد. بعبارت دیگر با گسترش نیروها به مناطق جدید ، وزارت دفاع ایالات متحده باید با کشورهای میزبان مذاکره کند، چیزی شبیه پیمان وضعیت نیروی نظامی** (SOFA) که توضیح در مورد آن در فصل بعد موجود می باشد. بعلاوه آنها باید دیگر پروتکل های مورد نیاز از جمله حق دسترسی به خاک و حریم هوایی خارجی را برای هواپیماها و کشتی های آمریکایی و همچنین اصل ۹۸ (اشاره به ماده ۹۸ اساسنامه دادگاه جنایی بین المللی در رم دارد که به کشورها اجازه می دهد تا شهروندان آمریکایی را در خاک خود از صلاحیت محاکمه دادگاه بین المللی لاهه (ICC)معاف کنند( توافق نامه را نیز بپذیرند.
این قبیل توافقاتِ مصونیت مربوط به اختیارات کنگره می باشد که توسط قانون حمایت از جامعه اداری آمریکا (American Service-Members’ Protection Act) شکل گرفته ولو اینکه اتحادیه اروپا بر غیر قانونی بودن آن پافشاری کند. هنوز دیگر توافقات لازم برای خریداری یا توافقات خدماتی Acquisition and Cross-Servicing Agreements )) که مربوط به تامین و ذخیره سوخت جت، مهمات و مسائلی نظیر نحوه اجاره اموال غیر منقول ، سطح همکاریهای دوجانبه سیاسی و اقتصادی با ایالات متحده )اصطلاحاً حمایت کشور میزبان host-nation support نامیده می شود) و تهیه مقدمات آموزش و تمرین (آیا امکان فرود در شب و تمرین تیراندازی جنگی محیاست؟) و بدهی های آلودگی زیست محیطی باقی مانده است.
زمانیکه ایالات متحده در کشوری بعنوان فاتح و یا ناجی نظامی حاضر نیست، نظیر حضورش در آلمان، ایتالیا و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم و در کرۀ جنوبی پس از پیمان آتش بس جنگ کره در ۱۹۵۳ حفظ انواع توافقاتی که به پنتاگون اجازۀ هر کاری را می دهد و سبب می شود تا کشور میزبان بخش اعظم هزینه ها را بپردازد با مشکل مواجه می باشد. زمانیکه پیروزی بر اساس ساختار نظامی امپراطوری پایگاههای آمریکا نباشد، این امپراطوری بسیار شکننده به نظر می رسد.
**. پیمان وضعیت نیروی نظامی (Status of Forces Agreement ) قراردادی نظامی است بین ایالات متحده و کره جنوبی که تصمیمات مربوط به وضعیت حقوقی نظامیان آمریکا نیز بر اساس آن اتخاذ می شود. بر اساس قوانین بین المللی، به طور کلی نظامیان خارجی می بایست از قوانین کشور میزبان تبعیت کنند، ولی آنگاه که در این مورد بین دو کشور توافقنامه ای همچون (SOFA) به امضا برسد، یک استثنا شکل گرفته و در واقع امری در جهت نقض قوانین بین المللی صورت نمی پذیرد. به هر حال پیمان (SOFA) برای آمریکا چیزی فراتر از ساختار یک قرارداد معمولی است و از سویی دیگر ناقض حق حاکمیت جمهوری کره می باشد.