مجاهدان دیروز، عافیت طلبان امروز

مجاهدان دیروز، عافیت طلبان امروز

بخش اول

در طول تاریخ اسلام بسیار اتفاق افتاده است که مجاهدان عرصه جنگ و پیکار با پایان یافتن دوران مبارزه مسلحانه و رسیدن به پیروزی بر اثر غوطه وری در مادیات چنان در عیش و عشرت خود غرق گشته اند که چشمان خود را به روی تمامی مصیبتهای جامعه اسلامی بسته اند. سالیان پس از رحلت رسول خدا از بارزترین نمونه های این چنین حالتی بود. در زمان خلیفه سوم، برخی از مجاهدان زمان رسول خدا(ص) که در انبوه غنایم حاصل از فتوحات غرق گشته بودند اینبار با پشت پا زدن به تمامی تعهدات انسانی و اسلامی خویش راه نفوذ ارزشهای ضد دینی را در جامعه هموار گردانیدند. اکثریت داعیه داران جهاد جامعه امروز افغانستان نیز چنین اند، اینان که در روزگاران جهاد از کمترین امکانات نیز برخوردار نبودند امروزه به مدد امکاناتی که از ثمره خون شهدا به دست آورده اند برای خود امکانات مادی فراوانی را مهیا ساخته اند. اینان امروزه با وجود اینکه به چشم سر می بییند که کشور اسلامی ما چگونه در زیر تاخت و تاز لشکریان اشغالگر خارجی قرار گرفته و ارزشهای ضد دینی مورد حمایت آنان نیز از طریق رسانه های مزدور به شدت تبلیغ و ترویج می گردد، چشمان خود را به روی همه این معضلات بسته اند، گویی که هیچ مسولیتی در برابر هجوم ضد اخلاقی دولتهای استعمارگر خارجی ندارند. اینها همه به خاطر منافع مادی است که اینان رغبتی به از دست دادن آن ندارند. داستان زیر هشداری است جدی به این دسته از مجاهدان که شاید از سقوط خویش در دام گمراهی آگاه نباشند.

دشت تفتيده كربلا، فرياد العطش طفلان و انبوه سپاهيان تا به دندان مسلح آماده قتال و قلت لشكريان حسين(ع) هراس و دلهره عجيبي را در دل يكي از ياران امام افكنده بود. مرد سالها بود كه خود را از محبان خاندان پیامبر(ص) مي دانست و بدان مي باليد. هنوز آثار زخمهايي كه در نبردهاي جمل و صفين و نهروان و در ركاب علي(ع) بر بدنش وارد آمده بود به خوبي مشهود بود و اينك او بار ديگر و در ميداني ديگر در كنار بزرگی دیگر از اين خاندان نوراني قرار داشت ولي اين بار گويي اتفاقي در سرزمين وجود اين جنگاور دلاور علي(ع) افتاده بود كه علي رغم افزايش سن و نزديكي به مرگ و حيات ابدي زانوانش به سستي مي گراييد و از آن يقين و ايمان مستحكم و دشمن شكن گذشته خبري نبود به سختي مي كوشيد تا استوار بايستد و تغييري در تن صدا و چهره اش هويدا نگردد چرا كه ننگ داشت از اينكه ديگران او را هراسان ببينند ولي هر چه كوشيد سودي نداشت و نمي توانست چونان شيران دلاور همرزمش چون زهير و حبيب و برير بن خضير و ساير سپاهيان حسين(ع) ثابت قدم و استوار بايستد.

آري او در طول ساليان پس از جهاد اصغر و شهادت مرشد و مراد و امامش علي(ع) سخت به زندگاني دنيا و جمع آوري مال و ثروت اندوزي روي آورده بود و در بسياري موارد حتي پرواي رعايت موازين شرعي را نيز از دست داده بود. چه بسيار مي شد كه مالي را به قيمتي افزون تر از ميزان شايسته آن به بندگان خدا مي فروخت و در اين راه حتي از گفتن دروغ نيز ابايي نداشت و اين ام الرذايل زشتي ها قبح خود را براي او از دست داده بود ولي او چه ساده انگارانه مي پنداشت كه با وجود اين ناپرهيزيها و تنها با حفظ ظاهر و رعايت فرايض شرعي مي تواند خود را در صف حق طلبان نگه دارد ولي روز عاشورا و در آن غائله دهشت زا دريافت كه درخت آفت زده ايمان او توان ميوه دادن را از دست داده است.

همرسانی کنید!