4 حمل 1394 - مقالات
سال 1964 در شهر نیویورک ساعاتی پس از نیمهشب دختری به نام کیتی جنوویس در هنگام بازگشت از محل کار خود به خانه در بین مجتمعهای آپارتمانی محل سکونت خود مورد حمله مردی قرار گرفت. کیتی با قاتل خود درگیر شد و بیش از نیم ساعت با فریادهای کمک خواستن همه همسایگان را از خواب بیدار کرد. طبق گزارش، حداقل 38 تن از پنجرههای آپارتمانهای خود ناظر منازعه آنها بودند. نه تنها هیچ کس شخصا کمکی به کیتی نکرد بلکه حتی یک تن به پولیس زنگ نزد تا لااقل پولیس در این ماجرا دخالت کند و بالاخره کیتی در مقابل چشمان تماشاچیان بیتفاوت به قتل رسید.
ماجرای به آتش کشیدن یک انسان (فرخنده 27 ساله) در کابل من را به یاد واقعه کیتی جنوویس انداخت. هرچند بین واقعه کیتی جنوویس در نیویورک و آنچه بر فرخنده در کابل رخ داد، فاصله و تفاوت بسیار است. در واقع اینجا همهچیز عکس آن چیزی است که در آمریکای دهه 50 رخ داد. جنوویس در اثر بیتفاوتی ناظران نسبت به آنچه بر او میرفت و درجریان قرار نگرفتن پولیس جان داد اما فرخنده در نتیجه دخالت ناظران و عدم دخالت نیروی پولیسی که در منطقه حضور داشت جان داد.
پس از انتشار خبر کیتی جنوویس جامعه آمریکا دچار شوک بزرگی شد. سوال اصلی در آن موقع این بود: علت احتمالی این بیتفاوتی چه بود؟ آیا بشر عصر ما عاطفه نوعدوستی خود را به کلی از دست داده است؟ آیا ما آنقدر دچار زندگی ماشینی و خودخواهیهای غیراخلاقی شدهایم که مانند ماشینها در برابر همنوعان خود بیتفاوت شدهایم؟ آیا اخلاق و انسانیت از جامعه آمریکا رخت بربسته بود؟ آیا مردم میترسیدند دخالت کنند یا واقعا بیتفاوت شده بودند و یا حتی خود را در موقعیت تماشای یک فیلم خشونتآمیز و تراژدیک میدیدند؟
دو روانشناس اجتماعی به نامهای بریگام و رایتس من، ریشهها و دلایل این واقعه را مورد تحقیق و بررسی قرار دادند. نتیجه این شد: «بسیاری از مردم در موقعیتهای اضطراری نمیتوانند منطق و اخلاقشان را به کار بگیرند. ناگهانی بودن و پیشبینیپذیر نبودن این موقعیتها تصمیمگیری را سخت میکند. بسیاری دیگر وقتی افراد ناظر بیتفاوت را میبینند با این تصور که دیگر ناظران حتما دلیلی برای دخالت نکردنشان دارند، دخالت نمیکنند. آنها با خود اینگونه فکر میکنند: ما به همان دلیلی که دیگران دخالت نمیکنند نباید دخالت کنیم، هرچند آن دلیل را نمیدانیم.»
انتشار تصاویر آن چه بر فرخنده رفت، جامعه افغانستان را نیز در بهت و حیرت فرو برد. جامعه همواره منتظر و مضطرب افغانستان با انتشار تصاویری که تقریبا لحظه به لحظه در فضای مجازی و سپس رسانههای رسمی منتشر میشد با ابعاد تازهتر آن مواجه میشد. شایعهها همراه با تصاویر یکی پس از دیگری نشر میشدند و وحشت، خشم و اندوه را با خود به جامعه منتقل میکردند. در کنار این احساسات سیل سوالها، اظهارنظرها و تحلیلها در این خصوص فضای شبکه اجتماعی و رسانهها را پر میکند. هر سوالی بدون اینکه درستی یا نادرستی آن مشخص شود، سوال بعدی را شکل میدهد.
آیا فرخنده واقعا قرآن آتش زده است؟ آیا او آگاهانه و تعمدا چنین کاری کرده است؟ نکند روانی باشد؟ چرا مردم با او این طور وحشیانه رفتار میکنند؟ آیا مردمی که او را این طور لتوکوب میکنند میدانند دقیقا موضوع چیست و چهکار میکنند؟ چرا پولیس واکنشی نشان نداد؟ این یک توطیه خارجی است؟ سوالها یکی پس از دیگری شکل میگیرند و پاسخها و قضاوتهای جدیدتری را با خود به همراه میآورند. پاسخهایی که ابعاد تازهتری به این شایعه میدهد اما تکلیف سوال اصلی هنوز مشخص نیست، اینکه آیا واقعا قرآنی به آتش کشیده شده؟ آیا واقعا فرخنده چنین کرده است؟ به کدامین گناه او را آتش زدند؟
در تحلیل چرایی آنچه در واقعه مسجد شاه دو شمشیره رفت میتوان به دوگونه سوال را مطرح کرد: اول اینکه بر فرخنده چه گذشت که به این سرانجام کشیده شد؟ دوم اینکه به مردم چه گذشت که این سرانجام را رقم زدند؟
من میخواهم به پاسخ سوال دوم بپردازم. این که اصل واقعیت در مورد فرخنده چیست را میگذارم برای زمانی که اطلاعات در مورد خود او دقیقتر و شفافتر شد اما اقدام مردم به لت و کوب و در نهایت سوزاندن یک انسان در ملاعام و توسط عوام، چیزی است مسلم و مستند. سوال اساسی این است این مردم را چه شده است که چنین جنایت شهروندی را رقم میزنند؟
تصاویر نشر شده از این واقعه در فضای اجتماعی و رسانهها مردمی را- از کودک حدودا 12ساله گرفته تا مردان و حتی زنان میانسال– نشان میدهد که به هر روشی که از دستشان بر میآید فرخنده را مورد لت و کوب قرار میدهند. موتر را از روی بدنش عبور میدهند، جوانانی که بلوکهای سنگی را بر سر و بدنش آوار میکنند و در نهایت او را میسوزانند. پولیس در آخرین پلان ناظر صحنه سوختن فرخنده دیده میشود.
در تحلیل روانشناختی و پرداختن به دلایل این واقعه به چهار عامل میشود اشاره کرد.
۱- خشونت انتقالی
صحنهها بیانگر خشونت انتقالی است؛ خشم و خشونتی که تقریبا در درون تک تک حاضران و ضاربان مشهود است و بهدنبال فرصتی برای تخلیه کردن و آرام گرفتن. در واقع فرخنده شده است کیسه بکس مردمانی عصبی و خشمگین که حیران و سرگردان به دنبال منبعی برای تخلیه آن میگردند تا این که فرخنده را مییابند. کسی از نوع خودشان، منتهی بیدفاع و بیضرر. تخلیه خشم به در و دیوار و درختان و حیوانات و… دیگر آرامبخش نیست. میشود خشممان را به او منتقل کنیم تا او بار تمام رنج، درد و عصبیتمان را به دوش بکشد؛ پس باید از این فرصت استفاده کرد. در واقع واگویههای تک تک آنانی که مشت و چوب و سنگ بر فرخنده آوار کردند این است: بیا خشم و رنج من را هم بگیر تا راحت شوم. من خودم نمیتوانم آن را تحمل کنم. هرچقدر محکمتر و بیشتر بزنی آسودهتر میشوی پس باید جست و سنگ بزرگتری یافت، مشت و لگد محکمتری زد و آخرش باید همه چیز را سوزاند تا چیزی از خشم و عصبیت و نفرت ما نماند تا مجبور باشیم در آینده شاهد اش باشیم. به این میگویند خشونت انتقالی. در خشونت انتقالی جامعه نیازمند کشف اشتباه دیگران میشود تا بتواند به بهانه تنبیه خاطی خودش را تخلیه کند. حتا اگر اشتباهی وجود نداشته باشد، یک شایعه کافی است خودمان آن را تبدیل به امری قطعی و یقینی میکنیم تا فرصت مجازات کردن بیابیم. ما مشتاق اشتباه دیگران میشویم چرا که به ما فرصت انتقال خشم و خشونت و تخلیه رنج و دردمان را میدهد.
۲- محتاجان فاجعه
ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردم در آن نیازمند فاجعهاند. این بدین معنی است که مردم نیاز دارند احساس کنند افراد خاصی هستند و کارهای مهم و بزرگی میکنند. برای بهدست آوردن این احساس باید کاری که میکنند را کاری بسیار مهم جلوه دهند. اگر در شرایط سختی قرار داشتند، نیاز دارند این طور نشان دهند که این شرایط بسیار بسیار سخت و فاجعهآمیز است. این مردم نیاز دارند ادعا کنند مشکل بزرگی را حل کردهاند تا بتوانند ثابت کنند که خودشان آدمهای مهم و بزرگی هستند. حال اگر واقعا مشکل بزرگی وجود نداشت خودشان آن مشکل را خلق میکنند و در حد توانشان آن را بزرگ میکنند.
شایعهای که در این واقعه مطرح شد، در نهایت اقدام اشتباه یک نفر در مورد یک کتاب مقدس بوده (که مسلما چنین نبوده و دلیلی هم بر تایید آن حداقل در آن زمان وجود نداشته است). منتهی چون آنها نیاز داشتند احساس کنند مشکل بسیار بزرگی را حل کردهاند باید اقدام فرخنده را (که واقعا نمیدانم چه بوده) یک فاجعه بدانند چون قهرمان کسی است که فاجعه را حل کند. آنها نیاز داشتند این طور فکر کنند که فرخنده قرآن را آتش زده تا هم دلیل قویتری برای تخلیه خشمشان داشته باشند و هم احساس بهتری از جنس قهرمانی خود. رفتار و نعره برخی از ضاربان و حاضران طوری است که گویی خود را در میدان جنگ با لشکری از دشمنان دین خدا تصور میکنند.
۳- پیشداوری و قضاوت
غالب مردم در این جامعه به راحتی به خود حق قضاوت کردن، دخالت کردن، محکوم کردن و مجازات کردن درباره دیگران را میدهند در حالیکه جرات ندارند صادقانه به خود فکر کنند، چه رسد به این که خود را محاکمه یا تنبیه کنند. غالب مردم در این جامعه به راحتی حس و حدسشان را به یقین، تصمیم و عمل تبدیل میکنند در حالیکه بعد از عمل حتی نمیتوانند توضیح دهند که دقیقا به چه دلیلی چنین کاری کردهاند. فکر کردن کار بسیار دشواری است که مردم این جامعه توان و مهارت آن را ندارند. مردم جامعه ما به شدت دچار پیشداوری و قضاوتگریاند. به راحتی با حداقل دلایل ظاهری حداکثر قضاوت و نتیجهگیری را در مورد دیگران میکنند. خاصیت پیشداوری این است که تفاوتهای فردی و استثنا در آن دیده نمیشود. با خود بار احساسی و هیجانی شدیدی ایجاد میکند که میتواند به رفتاریهای افراطی کشیده شود. احساس خشم و تنفر یا شیفتگی و وابستگی که تفکر پیشداورانه ایجاد میکند منبع رفتارهایی خواهد شد که به راحتی انسانهایی با رفتارهایی از جنس آنچه داعشیان انجام میدهد را خلق میکند. لذا نباید تصور کرد رفتارهای وحشیانهای که امروزه داعش نماد آن شده است نتیجه شرایط خاصی است. تفکرات قالبی و پیشداوری همراه با مقداری چاشنی خشم و کینه به راحتی میتواند از یک فرد عادی یک افراطی داعشی بسازد.
لازم به ذکر است که هیچ دلیل مستندی که شایعه قرآنسوزی را تایید کند وجود نداشته و برخی مستندات خلاف آن را نشان میدهد. من حتی موضوع روانی بودن فرخنده را نیز نمیتوانم بپذیرم چرا که هیچ دلیلی برای این موضوع نیز وجود ندارد.
۴- عملگرایان نادان
اگر از غالب این مردمی که به لتوکوب فرخنده و سپس سوزاندن اش مشغول بودند در همان زمان عمل شان میپرسیدیم چرا او را میزنید، جواب منطقیشان این خواهد بود: به همین دلیلی که دیگران میزنند ولی ما نمیدانیم آن دلیل چیست- ما هم میزنیم. این همان استدلالی است که در واقعه کیتی جنوویس هم مطرح بود. در واقعه فرخنده نیز موضوع همین است هرچند رفتار متفاوت است. بسیاری از آنان نیز خواهند گفت: «ما دیدیم دیگران فرخنده را میزدند با خود گفتیم حتما آنها به اندازه کافی دلیل برای این حد از خشونتشان دارند که میزنند. پس ما هم به همان دلایل (که البته نمیدانیم چیست) حق داریم بزنیم.» در واقع مردم از انگیزهها و دلایل ندانسته یکدیگر استفاده میکنند تا رفتاری که خودشان میخواهند را انجام دهند. این خاصیت جوامع نادان بیاندیشه عملگراست. خاصیتی که باعث میشود مردم کورکورانه تقلید کنند، پیرو و طرفدار باشند و رفتار یکدیگر را تایید و تشدید کنند بدون اینکه بدانند دلیلش چیست.
همانگونه که بسیاری از آنانی که تلاشی برای دفاع و حمایت از فرخنده نداشتند علاوه بر ترس و ناتوانیشان در دفاع و حمایت از او میتوانستند این تفکر را داشته باشند که: «ما دفاع نمیکنیم به همان دلیلی که دیگران دفاع نمیکنند و باز نمیدانیم آن دلیل چیست.» این هم رنگی اجتماعی خود باعث ترویج ظلم و جنایت در جامعه خواهد بود.
و هنوز پاسخ به مهمترین سوال باقی مانده است. این سوال را باید آنانی پاسخ دهند که چنین فاجعهای را رقم زدند: فرخنده را به کدامین گناه سوزاندید؟
سید روحالله رضوانی