24 حوت 1393 - مقالات
بيش از دونيم قرن است که گفتمان قوميت، وجه غالب در ادبيات سياسي ما به شمار مي آيد. عصبيت بيش از همه در جامعه قبيله اي و بدوي و ماقبل تجدد به وجود مي آيد و قبايل گوناگون، نظم، انسجام و وفاداري جمعي خود را مرهون عصبيت هاي قومي مي دانند و معتقد اند که تفکر قبيله اي به حيات سياسي و اجتماعي اعضاي قبيله دوام مي بخشد و از آنان در برابر خطرات و تهديدهاي بيروني محافظت مي کند. در دو و نيم قرن گذشته استبداد فردي بر اساس حق شخصي و مطلق فرمانروا نوعي رابطه ارباب-رعيتي را در بين فرمانروايان و فرمانبرداران پديد آورد. در چنين نظامي تمامي سرزمين و انسان هايي که در آن زندگي مي کردند، جزء مايملک دولت به شمار مي آمد.
چرخ قدرت سياسي در افغانستان از مسير منازعات خونين و مرگباري عبور کرده که بررسي و تحليل آن مبنا و معيار سياست ها و رفتارهاي سياسي نخبگان و فرمانروايان ظالم را به خوبي آشکار مي سازد. سرنگوني رژيم کمونيستي و جاگزيني آن به حکومت اسلامي مجاهدين،از يک طرف با برکندن بنيادهاي نظامهاي گذشته همراه بود و از جانب ديگر ارزشها و معيارهاي جديدي براي جايگزيني آن ارائه نتوانست. خلاء تئوريکي و فقدان انديشه هاي نظام مند سياسي، حاکمان بر سر قدرت مجاهدین را ناگزیر از آموزه هاي ديني و اسلامي عبور داد و در مسير رويکردهاي قوم پرستانه قرار داد.
در اين شرايط شهيد مزاري، به عنوان رهبر فکري و سياسي، با طرح انحصاري قدرت و قومي سازي دولت، به مخالفت برخواست و خواهان بازنگري کلي در ساختار، مبنا و ويژگي هاي دولت جديد گرديد. دولتي که در آن قانون، آزادي هاي مدني، برابري و عدالت از اصول خدشه ناپذير و غير قابل انفکاک آن به شمار آيد.
شهيد مزاري مي دانست که گفتمان قوميت چه در گذشته و چه در زمان حاضر به عنوان گفتمان مسلط در ادبيات سياسي کشور مطرح مي باشد. اما با درک اين حقيقت که هيچ گفتماني خارج از قلمرو قدرت شکل نمي گيرد، تلاش ها و انديشه هاي سياسي خود را بر ساختارها و بنيادهاي دولت و ساماندهي قدرت در افغانستان استوار نمود.
هنر مزاري در اين بود که براي تثبيت هويت جمعي و تخريب نظام ناعادلانه و خلق رهيافت ها و سازه هاي نظري در ادبيات دولت سازي و شروع يک تجربه نوين در حيات سياسي و مناسبات اجتماعي، با تعهد، صداقت و شجاعت تمام، از فرصت هاي به وجود آمده بهره برد و امکانات و ابزارهاي موجود را در راستاي دسترسي به اهداف سياسي و تشکيل يک حکومت اسلامي مستقل و متکي بر اراده آزاد مردم مورد استفاده قرار داد و قدرت ها و باورها و انگيزه هاي پراکنده، نامنسجم و سازمان نيافته را در قالب انديشه هاي جديد سياسي و جريان فعال سياسي بارور کرد و به فعليت رساند.
درايت سياسي و مديريتي شهيد مزاري از آنجايي برجسته و آشکار مي شود که او از شکل گيري و سرعت پيشرونده روندهاي سياسي در سطح داخلي، منطقه اي و بين المللي به گونه موثر بهره مي برد. ابتکارات شگفت شهيد مزاري، که کارآيي و کارداني سياسي و اجتماعي او را بازتاب مي داد، پايه هاي سلطه و سيطره گفتمان هاي قومي و نژادي را متزلزل کرد و آن را به يک ايده تاريخ گذشته، بي مصرف و فاقد پشتوانه هاي عقلاني تبديل کرد. مزاري با گسيختن زنجير محکوميت مليت هاي ساکن در افغانستان و رخنه کردن در ديوار ضخيم و غير قابل عبور قدرت سياسي و تثبيت هويت جمعي و انکار شده اقوام تحت ستم، تجربه نخستين رهبري کاريزماتيک را در تاريخ افغانستان رقم زد.
مزاری تمامي اسطوره ها، مقدرات، باورهاي انتزاعي و پندارهاي بي سرانجام که محکوميت ملیت های محروم را ازلي و ابدي جلوه داده بود، درهم شکست و طلسم ترس مردم از هيولاي قدرت را باطل کرد و رياکاري ها و خيانت هايي را که از هم کاسه شدن قدرت و ديانت شکل مي گرفت، افشا کرد.