10 اسد 1394 - مقالات
آریانا نیوز: امیر هاشمیمقدم، ایرانشناس و استاد دانشگاه، مدتزمانی است که بر روی تابعین افغانستانی و آنچه به روابط ایران و افغانستان مرتبط است مطالعاتی داشته است. این کارشناس در گفتگویی با فرارو به ابعاد فرهنگی و اجتماعی حضور تابعین افغانستانی در ایران پرداخته است.
شام پنجشنبه برنامه ی پربیننده خندوانه در شبکه نسیم ایران، میزبان هشتاد تن از هموطنان افغانستانی ما بود که با حضور محترم محمدسرور رجایی روزنامه نگار و شاعر افغانستانی و گروه موزیک پاییز طلایی و اجرایی دو آهنگ، یکبار دیگر زمینه شگفتی مهاجران مقیم ایران را به همراه داشت.
چرا که در سی و چند سال گذشته هیچگاه چنین اتفاقی رخ نداده که برنامه های معمولی صدا و سیمای ایران مهاجرین را دعوت کرده باشند چه رسد به برنامه های پربیننده ای چون ماه عسل و خندوانه. به هر حال این را بهانه ای قرار می دهیم برای بررسی نگاه ایرانی ها به افغانی ها آن هم از دید کارشناسان ایرانی.
مطلب ذیل در سایت فرارو نقل شده است که بدون تغییر به سمع و نظر شما عزیزان می رسد:
افغانیها، افغانستان، تابعین افغان، کارگر افغانی، زنان افغانی و… همه و همه واژههایی هستند که بارها شنیدهایم. هربار جرم و جنایتی در اطرافمان روی داده است، ذهنمان به سمت اتباع “افغانی” کشیده شده است. هربار خواستهایم تا ساختمانی را بسازیم به سراغ کارگران “افغانی” رفتهایم؛ کارگرانی اغلب با مزد کمتر و زور و بازوی قویتر! کودکان کار “افغانی” همواره یکی از مسایلی بوده است که ذهن مددکاران اجتماعی را به خود مشغول ساخته است و لیستی که هرچقدر آن را ادامه دهیم، به نگاهی “حاشیهای” و تنشزا از اتباع افغانستانی میرسیم. مسالهای که ذهن کارشناسان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را به خود مشغول ساخته است.
تابعین افغانستانی ایران، همچون تابعین فرهنگهای دیگر در کشورهای مختلف، در سیستم اجتماعی جامعه، هم مفیدِ فایده بودهاند و هم مشکلات و مسایلی را با خود به همراه داشتهاند. بسیاری از کارشناسان (بیشتر در حوزه فرهنگی) اعتقاد به سازگاری بیشتر و داشتن نگاهی فرهنگی به این موضوع دارند و بسیاری دیگر از کارشناسان و مسوولان در حوزههای مدیریتی، اقتصادی و سیاسی، نگاه آسیبشناسانه به اتباع افغانستانی را مد نظر دارند.
عدم ادغام این دو نگاه را میتوان دلیل چالش برانگیز بودن موضوع تابعین افغانستانی در ایران دانست. شاید راهحلی مناسبتر از آن نتوان یافت که با مشارکت کارشناسان فرهنگی و مسوولین و کارشناسان سیاسی در بررسی موضوع تابعین افغانستانی، کوشید تا بتوان نگاهی عاری از قضاوتهای نادرست، سطحی و یکسویه از این امر داشت.
امیر هاشمیمقدم، ایرانشناس و استاد دانشگاه، مدتزمانی است که بر روی تابعین افغانستانی و آنچه به روابط ایران و افغانستان مرتبط است مطالعاتی داشته است. این کارشناس در گفتگویی با فرارو به ابعاد فرهنگی و اجتماعی حضور تابعین افغانستانی در ایران پرداخته است.
هاشمی مقدم، تغییر در نگاه به اتباع افغانستانی حاضر در ایران را راهحلی فرهنگی و اجتماعی برای این موضوع میداند.
تاریخ حضور افغانستانیها در ایران
امیر هاشمیمقدم در رابطه با حضور افغانستانیها در ایران به فرارو گفت: حضور افغانستانیها در ایران به یکباره اتفاق نیفتاد؛ بدین معنی که پس از جدایی سیاسی دو سرزمین و تعیین مرزهای جغرافیایی، به دلایل فرهنگی متعدد، روابط از دو سوی مرزها در جریان بود.
ازدواجهایی از دو سوی مرز
وی ادامه داد: شاید بهترین نمودش در ازدواجهایی از دو سوی مرزها نمایان باشد. یعنی فردی از هرات یا روستاهای آن میآمد ایران، مثلاً سبزوار یا بیرجند، دختری را برای پسرش عقد میکرد و میبرد. این دو خانواده ممکن بود پیش از این به دلیل رفت و آمد تجاری یا زیارتی و…، از یکدیگر شناخت کافی داشته باشند. پس از ازدواج هم روابط فامیلی برقرار میماند.
هاشمیمقدم در ادامه توضیح داد: اما از دوره پهلوی دوم قوانین جدیتری برای این رفت و آمدها اعمال شد. با بروز انقلاب اسلامی در ایران و کودتا در افغانستان که منتهی به جنگ مجاهدین با نیروهای شوروی و طرفداران آنها شد، حکومت اسلامی ایران از افغانستانیها حمایت کرد و مرزها را برایشان باز گذاشت. بیشترین موج مهاجرتها در این دوره آغاز شد و دستههای چندهزار نفری وارد کشورمان شدند؛ در حالیکه هیچ برنامهای برای آنها پیشبینی نشده و بسترهای فرهنگی و اجتماعی مورد سنجش قرار نگرفته بود. تداوم جنگ در این کشور به معنای تداوم درخواست حضور افغانستانیهای بیشتر در ایران بود. شاید اگر روزی افغانستان روی آرامش به خود ببیند، مهاجرین کمتری تمایل به ماندن در ایران داشته باشند.
اما این را از نظر دور نکنیم که بههرحال بسیاری از آنها اکنون در اینجا خانواده تشکیل داده و تعلقات مادی و معنوی بسیاری به ایران دارند و شاید هرگز مایل به برگشتن به افغانستان یا حتی کشور سوم دیگری نباشند.
افغانستانیها در سراسر کشور پراکندهاند
این کارشناس اجتماعی در پاسخ به این سوال که حضور افغانستانیها در شهرهای ایران چگونه است، پاسخ داد: تقریباً در همه استانها کمابیش حضور دارند؛ اما از نظر جغرفیایی عمدتا ساکن شهرها و استانهای شرقی هستند که با مرز این کشور نزدیک است. بهویژه در خراسان و سیستان و بلوچستان که به جز نزدیکی با مرز، مشترکات فرهنگی قابل توجهی هم دارند. اما در استانهای غربی کمتر حضور دارند. همچنین در برخی استانها حضورشان برجسته است. برای نمونه در استان یزد تعداد زیادی از افغانستانیها ساکناند؛ چرا که نیروی کار اصلی در کورههای آجرپزی، همین افغانستانیها هستند.
وی ادامه داد: آنهایی که در شهرها ساکن باشند، معمولاً در کارهای ساختمانی، نظافت، نگهبانی و… اشتغال دارند و آنها که در روستا باشند، در دامداریها و مزارع کشاورزی. نیروی کار ارزانی که این افراد در اختیار کارفرمایان قرار میدهند، در کنار عامل مهمتری که شاید بتوان آنرا «وجدان کاری» قوی در آنها نامید، باعث میشود همیشه تقاضا برای کارشان وجود داشته باشد. بنابراین حتی در استانهایی مانند مازندران که چند سالی است حضور اتباع افغانستانی ممنوع اعلام شده، باز هم تقاضا برای به کارگیری این افراد وجود دارد و میتوان بسیاری از کارگران افغانستانی را در شهرها و روستاها دید؛ اگرچه از تعدادشان کاسته شده است.
تبار افغانستانیها
هاشمی مقدم در رابطه با تبار و تابعیت افغانستانیها توضیح داد: بهتر است بحث تبار و تابعیت را از یکدیگر جدا کنیم. تبار، بحث بیولوژیکی است و تابعیت، بحث حقوقی. در زمینه بیولوژیکی افغانستانیها از اقوام متعددی تشکیل شدهاند که هر کدام از آنها به یک نژاد منتسب است. برای نمونه هزارهها که از نظر زبانی و مذهبی به ایرانیها بسیار نزدیک هستند، بر اساس یک فرضیه اثبات نشده، به مغولها منتسباند.
تابعیت فرهنگی افغانستانیها
وی در ادامه در ارتباط با این امر که بسیاری از متخصصان فرهنگی و اجتماعی افغانستانیهای را جزیی از ایران میدانند، گفت: اگر بحث فرهنگی را مطرح کنیم، ما آنچنان مشترکات فرهنگی، تاریخی، ادبی و دینی با یکدیگر داریم که در دنیا کمتر کشورهایی با این میزان مشابهت میتوان یافت. با این وجود باید گفت از هر دو سو دارد تلاشهای ننگینی صورت میگیرد تا این دو را از یکدیگر متمایز کنند. برای نمونه بسیاری از ایرانیان دوست ندارند بشنوند که فرهنگ و تاریخ مشترکی با افغانستانیها داشتهاند و از سوی دیگر، بسیاری از افغاستانیها هم میگویند که آنها در طول تاریخ، خراسانی بودهاند و نه ایرانی (منظورشان خراسان بزرگ است که چهار شهر داشته: نیشابور، مرو، بلخ و هرات که دو شهر آخری در خاک افغانستان است).
افغانستانیها در ادبیات
وی با اشاره به آنچه در ادبیات آمده است ادامه داد: این در حالی است که با نگاهی به آثار مورخان، ادیبان و شعرای سدههای پیشین، میبینیم که مردان سرزمینی که امروز افغانستان نامیده میشود همیشه ایرانی نامیده شدهاند و آنجا هم که به خراسان اشاره شده، یا خراسان را بخشی از ایران و یا مترادف با آن در نظر داشتهاند.
نزدیکی ما و افغانستانیها
وی درباره نزدیکی فرهنگی ایران و افغانستان توضیح داد: شوربختانه برخلاف روشنفکران ایرانی، روشنفکران افغانستانی هم تمایلی به شنیدن این بحثها ندارند و یا حتی خودشان به آنها دامن میزنند. شخصاً بارها تلاش کردهام برای روزنامهها و رسانههای مختلف آن کشور یادداشتهایی در این باره بنویسم و نشان بدهم ما نزدیکتر از این حرفها هستیم؛ اما آنها تمایلی نشان نمیدهند. این در حالی است که بسیاری از مصاحبهها و یادداشتهایم در زمینه رفتار نامناسب ایرانیها با اتباع افغانستانی را بازنشر میکنند.
وی در رابطه با مباحث حقوقی مربوط به تابعیت افغانستانیهای حاضر در ایران ادامه داد: اما درباره بحث تابعیت اتباع افغانستانی که مبحثی حقوقی است، ما هیچ روند روشنی در پیش نگرفتهایم.
هاشمی مقدم درباره نقش افغانستانیها در امور مربوط به کشور ایران گفت: با وجودی که چندین سال است اجازه ورود و اقامت قانونی به آنها را نمیدهیم، باز هم نمیتوان از نظر دور داشت که در دورهای (که منظورم اوایل انقلاب است)، ما مرزهایمان را به روی آنها باز کرده و به نوعی دعوتشان کردیم به کشورمان. آنها آمدند، بسیاریشان در کنار ما با عراقیها جنگیده و شهید و جانباز دادند، در سازندگی کشور جزو اصلیترین نیروهای کارگری بودند و بههرحال سرد و گرم روزگار را با ما چشیدند. آنها در اینجا با زنان یا مردان ایرانی ازدواج کردند و صاحب فرزندانی شدند. اکنون نه به خودشان شناسنامه داده میشود و نه به فرزندانشان.
وضعیت اسفبار حقوقی
وی در رابطه با وضعیت حقوقی افغانستانیها ادامه داد: شما حساب کنید بسیاری از این فرزندان اکنون به سن قانونی رسیدهاند، اما هنوز شناسنامه و کارت ملی ندارند و بنابراین نه میتوانند از خدمات آموزشی استفاده کنند و نه خدمات درمانی و… . طبیعتاً اگر کجروی و ناهمنوایی در میان اینها بیشتر باشد، نباید شگفتزده شد. هرچند در این زمینه آمارها مبالغهآمیز است و بسیاری از جرایم به ناحق به آنها نسبت داده میشود.
ار بالا به افغانها نگاه نکنیم!
وی در پاسخ به سوالی مبنی بر این که دلیل فرهنگی و اجتماعی رفتار نادرست با افغانستانیهای ساکن ایران چیست پاسخ داد: بخش عمدهای از این مسئله به همان نگاه از بالا به پایین ما باز میگردد. متاسفانه بسیاری از ایرانی ها رفتارها و عادات خطرناک و نادرستی یک مهاجر افغان را به کل افغانستانیها نسبت می دهند.
نگاه مجرمانه به افغانستانیها نگاه نادرستی است
هاشمی مقدم در رابطه با نگاه مجرمانه به اتباع افغانستانی ایران ادامه داد: در حالیکه هیچ آماری در زمینه میزان جرایم اتباع افغانستانی در ایران وجود ندارد، برخی از مردم ما بهطور کلی آنها را آدمهای ذاتاً مجرم میدانند. من در سال ۸۸ پژوهشی انجام دادم درباره کارگران افغانستانی در منطقه ۲۱ تهرانسر. بیش از نیمی از ساکنان آن منطقه نگاه منفی و خطرناک به افغانستانیها داشتند؛ در حالیکه تنها ۴٫۶ درصدشان میگفتند که افغانستانیها برای خود و یا نزدیکانشان ایجاد مزاحمت کردهاند.
وی در انتقاد به انعکاس نگاه مجرمانه به تابعین افغانستانی گفت: دلسردکننده است که اعتراف کنیم بخش عمدهای از این نگاه منفی را رسانهها، بهویژه خبرگزاریها و روزنامهها ایجاد کردهاند. اگر در یک روز در ایران دهها قتل و جرم رخ بدهد، کافی است یکی از آنها توسط افغانستانیها رخ داده باشد تا رسانهها همان را برجسته کنند. حتی در مواردی که یک گروه خلافکار شامل تعدادی ایرانی و تعدادی افغانستانی باشد، به گونهای خبر درج میشود که تقریباً مجرمان ایرانی نادیده گرفته میشوند. این همان پدیده «برساخت» است که بسیاری از نظریات مسائل اجتماعی به آن پرداختهاند.
بیشترین ظلم به افغانستانیهای در دولت نهم و دهم بود
این کارشناس اجتماعی در رابطه با برخورد دولتهای ایران با تابعین افغانستانی گفت: بهطور کلی که مناسب نبوده، اما در برخی دورهها شدت گرفته است. برای نمونه در دولتهای نهم و دهم که سیاستهای غیراصولی بسیاری، تنها بهواسطه تصمیمات ناگهانی و نسنجیده مدیران ارشد اجرا میشد، فشار بر مهاجرین افغانسانی هم افزایش یافت.
وی با انتقاد از دولت نهم و دهم ادامه داد: شما در هیچ دورهای به جز دوره دولتهای نهم و دهم شاهد این نبودید که مثلاً دستورالعمل بدهند به مغازهداران که مهاجرین افغانستانی در برخی شهرها مواد غذایی نفروشند! همین است که بیشترین اعتراضات و راهپیماییهایی که در افغانستان علیه سیاستهای ایران صورت گرفت، در طول دوره دولتهای نهم و دهم بود و عمده شعارها هم متوجه رییسجمهور قبلی بود. با روی کار آمدن دولت جدید و تدوین منشور حقوق شهروندی، انتظار داریم این منشور شامل حال همه کسانی شود که در این سرزمین زندگی میکنند. ملتی که نتوانسته باشد به حقوق اتباع دیگر کشورها احترام بگذارد، حقوق شهروندی برایش چیزی بیش از یک شعار توخالی نخواهد بود.
چشمها را باید شست!
هاشمی مقدم که راهحل چگونگی برخورد با افغانستانیها را “تغییر نگاه” به آنها میداند، توضیح داد: باید نگاهمان را نسبت به افغانستانیها تغییر بدهیم و این کار از سطح بالا باید آغاز شود. پیش از هر چیز واقعاً لازم است در تاریخ تجدید نظر کنیم. بیان مواردی همچون «فتنه افغانها» در کتب تاریخی و بهویژه درسی، آغازگر نگاه منفی به مردمان این سرزمین است. در حالیکه آن روزها شورش افغانها یک شورش داخلی بود که صدها بار در این کشور رخ داد. ضمن آنکه افغانها تنها یکی از چند قوم بزرگ کشور افغانستان هستند.
وی در رابطه با نقش رسانه در تغییر نگاه به تابعین افغانستانی گفت: رسانهها باید هنگام درج خبر، در کنار عواملی همچون تیترهای جذاب و فریبنده، حداقل اخلاقیات را هم رعایت کنند و بیش از این به شایعات دامن نزنند. همچنین رسانه ملی ما باید افغانستان را فراتر از «سرزمین طالبان» معرفی کند. افغانستان امروزین بههرحال روزگاری مهد علم و ادب بوده و بزرگان ایرانی بسیاری در آنجا پرورش یافتهاند. حکومتهایی همچون غزنویان، تیموریان و… نیز در این سرزمین رشد کرده و به غنای فرهنگ ایرانی افزودهاند. نهایتاً آنکه باید این نگاه که هر افغانستانیای که میخواهد به ایران بیاید، کارگر است را اصلاح کنیم.
وی ادامه داد: افغانستان سرمایهگذاران، گردشگران و اندیشمندان بسیاری دارد که وقتی با درهای بسته ایران روبرو میشوند، به سراغ کشورهای دیگر رفته و به رونق چرخ اقتصاد و اندیشه در آن کشورها یاری میرسانند.
درها را بر روی گردشگران افغانستانی بگشاییم
وی در رابطه با گردشگران افغانستانی گفت: اکنون روی طرحی کار میکنم تا مسئولین را متقاعد سازم اجازه ورود گردشگران درمانی افغانستانی به ایران را بدهند. همین گردشگران اکنون رونق بسیار چشمگیری به بیمارستانها و مراکز درمانی هند و پاکستان بخشیدهاند که ما خود را از آن محروم کردهایم. البته تا زمانی که نگاه ایرانیها به افغانستانیها تغییر نکند، هر برنامه و طرحی در این زمینه محکوم به شکست است.