7 عقرب 1394 - مقالات
سخن مقامات حکومت افغانستان در قبال گروه طالبان و پروسه صلح تا اندازه دو پهلو است. از يک طرف سخن از باز بودن دروازه گفتگوي صلح مي زند و از طرف ديگر به صراحت بيان مي دارد که برداشت اصلي ما اين است که طالبان علاقمند صلح نيستند. اين تناقض و دو پهلو بودن سياست حکومت باعث شده است که اراده سرکوب و منکوب کردن گروه طالبان از حکومت و نهاد هاي امنيتي کشور گرفته شود.
شوراي عالي صلح به عنوان يک نهاد رسمي براي پيش برد گفتگو هاي صلح در زمان حامد کرزي، رئيس جمهور پيشين افغانستان تأسيس شد. چندين سال از تأسيس اين نهاد رسمي حکومتي مي گذرد اما، تا اکنون سياست مشخص نه از سوي اين شورا و از نه از طرف حکومت افغانستان در ارتباط با گفتگو و مصالحه با گروه طالبان ارائه نشده است. در دوران رياست جمهوري حامد کرزي، بيشترين نيروي حکومت او صرف اتهام و تنش با پاکستان شد. سياست او هيچ گاه منجر به گفتگوي مستقيم با گروه طالبان نگرديد. با روي کار آمدن حکومت جديد در افغانستان پيش رفت هاي در گفتگوي صلح مشاهده شد. با نزديکي به اسلام آباد زمينه گفتگوي مستقيم با گروه طالبان فراهم شد و نماينده هاي حکومت توانست با گروه طالبان به صورت مستقيم ديدار نمايد و در مورد دست يابي به صلح گفتگو نمايد. در همين، گفتگوي رو در رو دو طرف نشست بعدي را نيز مشخص کرد. اما در اين ميان، حکومت پاکستان خبر مرگ ملا عمر، رهبر پيشين گروه طالبان را علني نمود. ملا عمر دو سال پيش مرده بود. اعلان با تأخير بيش از دو سال سبب شد که حکومت افغانستان نسبت به نقش پاکستان بدبين شود و رويکرد خود را در قبال گروه طالبان و مصالحه با آن ها تغيير دهد. در واقع، اعلان خبر مرگ ملا عمر سبب شد که دور دوم گفتگو ميان حکومت افغانستان و گروه طالبان برگزار نگردد. مقامات حکومت افغانستان بار ها از تأثير مرگ ملا عمر بر روند گفتگو هاي صلح سخن گفته است. اما، سياست مشخص و تعريف شده در قبال گروه طالبان و آوردن اين گروه بر سر ميز مذاکره ارائه نشده است. نه تنها سياست مشخص تعريف نشده است بلکه در مواردي زيادي تناقض ديده مي شود.
اشرف غني، رئيس جمهور کشور بار ها بيان داشته است که دروازه گفتگو بر روي کساني که خواهان صلح است، باز است. اشرف غني به صورت مشخص موضع خود را در قبال گروه طالبان مشخص نکرده است. از سخنان او به صورت ضمني چنين درک مي گردد که او خواهان گفتگوي صلح با گروه طالبان است. اما مشاور امنيت ملي حکومت او در تازه ترين مورد گفته است: «برداشت اصلي ما اين است که طالبان علاقمند صلح نيستند. آنان ميخواهند که ما را آزمايش کنند وکساني که باوردارند طالبان از راة نظامي پيروز ميشوند، بايد بپذيرند که برداشت شان اشتباه است.» وقتي گروه طالبان بر اساس برداشت مقامات بلند پايه حکومتي خواهان صلح نيست، سخن گفتن از صلح و نقش پاکستان و … چه معني و مفهم را مي رساند. آيا ابهام و جهت گيري نامعلوم حکومت منجر به بهبود وضعيت امنيتي کشور مي گردد و منجر به تضعيف و يا تقويت گروه هاي شورشي مي شود. در نوشتار کنوني تلاش مي کنم اين مسئله را بررسي کنم.
اول؛ سخن مقامات حکومت افغانستان در قبال گروه طالبان و پروسه صلح تا اندازه دو پهلو است. از يک طرف سخن از باز بودن دروازه گفتگوي صلح مي زند و از طرف ديگر به صراحت بيان مي دارد که برداشت اصلي ما اين است که طالبان علاقمند صلح نيستند. اين تناقض و دو پهلو بودن سياست حکومت باعث شده است که اراده سرکوب و منکوب کردن گروه طالبان از حکومت و نهاد هاي امنيتي کشور گرفته شود. در هيچ جاي کشور پيگرد گروه طالبان از سوي نيرو هاي امنيتي کشور مشاهده نگرديده است. گروه طالبان ولسوالي و يک ولايت را به دست مي گيرد. حکومت و نيرو هاي امنيتي با راه اندازي حمله تنها آن ها را از ولسوالي ها و ولايت ها پس مي راند ولي آن ها را مورد تعقيب و پيگرد قرار نمي دهد. به عبارت ديگر، نيرو هاي امنيتي و مقامات کشور اراده شورش مجدد را به گروه طالبان مي دهد. مورد پيگرد و تعقيب قرار نگرفتن گروه طالبان از سوي نيرو هاي امنيتي کشور ريشه در سياست نامعلوم حکومت افغانستان در قبال گروه طالبان دارد. گروه طالبان بعد از مدتي مي تواند دوباره مناطق را مورد حمله قرار دهد و آن را از اختيار حکومت مرکزي خارج سازد.
دوم؛ مشخص نبود جهت گيري حکومت افغانستان در قبال گروه طالبان باعث شده است که ما قادر به همسويي و همراهي سياست آمريکا در منطقه نباشيم. باراک اوباما از نخست وزير پاکستان نواز شريف در هفته گذشته خواسته بود که حکومت افغانستان را در گفتگوي صلح کمک نمايد. وقتي حکومت افغانستان سياست مشخص در قبال گروه طالبان نداشته باشد، چگونه مي تواند با سياست آمريکا در منطقه همسويي نشان دهد. اگر بگويم که همسويي با سياست آمريکا در منطقه به سود ما نيست و آمريکا بايد سياست خود را با ما همانند سازد، در نبود سياست مشخص و تدوين شده آمريکا چگونه خود را با ما هماهنگ سازد و با پاکستان بر اساس سياست هاي ما رفتار نمايد. بنابراين، بخش از مسئله مربوط به خود ما بر مي گردد. ما قادر نبوده ايم که سياست را تعريف کنيم و آن را بر کرسي بنشانيم و آمريکا و کشور هاي منطقه را متقاعد سازيم که سياست خود را با سياست افغانستان همسو سازد.
سوم؛ از اين وضعيت گروه طالبان بيشترين سود را جسته است. آن ها به بهانه گفتگوي صلح مورد تعقيب و پيگرد قرار نگرفته است. ممکن مناطق تحت کنترل خود را از دست داده باشد اما بعد از مدتي با سازماندهي مجدد توانسته است دوباره بر مواضع نيروهاي امنيتي کشور حمله نموده و مناطق را تحت کنترل خود در آورد. اين فرصت را مقامات حکومت افغانستان در اختيار آن ها قرار داده است. چه در زمان حکومت حامد کرزي و چه اکنون آن ها از پروسه صلح سود جسته است. در مواردي به پروسه صلح پيوسته است و بودجه هنگفت مالي به دست آورده است و با همان بودجه خود را سازمان دهي کرده و بر نيرو هاي امنيتي کشور حمله نموده است و در مواردي ديگر مورد تعقيب و پيگرد قرار نگرفته است. در مقابل اما، نيرو هاي امنيتي کشور بيشتر ضربه ممکن را از سياست متناقص و دو پهلوي سياست مداران کشور متحمل شده است. با از دست دادن همرزمان خود مناطقي را از دست گروه طالبان آزاد کرده است و اما به آن ها يا اجازه تعقيب گروه طالبان داده نشده است و يا به آن ها تجهيزات نرسانده است و اين باعث شده است که آن ها بار ها از سوي گروه طالبان مورد حمله قرار بگيرد و هر بار از جان خود براي حفظ وطن مايه بگذارد.
در پايان بايد گفت که سياست حکومت در قبال گروه طالبان بايد مشخص گردد. اين گروه شورشي است. اگر خواهان صلح نيست بايد با تمام نيرو سرکوب و منکوب گردد. اگر آن ها به دنبال صلح است پروسه صلح به صورت جدي دنبال گردد. ماندن در دو راهي به نفع کشور نيست. نتيجه آن قرباني دادن و قرباني کردن نيرو هاي امنيتي کشور است.