10 حمل 1394 - مقالات
نویسندگان علم روانشناسی و پزشکان این فن عقده ها را نقطه اصلی پژوهش ها و درمان ها قلمداد نموده و به بحث گرفته اند, اکثرا بحث عقده ها توسط علما تشریح برای جرم شناسی و از سوی روان پزشکان برای درمان بیماری های روانی استفاده شده است اما به عقده های عام که محرک بسیاری از افکار اند کمتر توجهی شده است, در حالیکه رهبری با عقده مندی پا به عرصه نظم و نسق جامعه می گذارد و قدرت مطلقه وی نظمیات و نقصیاتی را که گاه در قالب اخلاقیات و گاه در قالب قوانین ریخته است بستر جامعه می سازد و نسل هایی بر آن بستر می خوابند و از خزندگان جا گرفته در آن رنج می برند.
عقده ها در همچو حال قاعده گشته اند و معتقداتی که مستثنی از آن باشد نادر جلوه می کند, روانشناسان مادی گرای مشهور در راستای نقض معتقدات بشری و تقدیم الحاد به حیث یک اصل که به زعم آنان از عقده ها مستثنی می باشد بی خبر از خود مبتلایان عقده گردیدند, کتاب موسی و دیانت توحید فروید برای دقیق نگران نیز پرده از مکامن عقده های وی میبردارد,به هر حال, اثرات آن حوادث محفوظ در سلول های که مخزن عقده های جسم بشری اند در نزد این دانشمندان خالق معتقدات محسوب گردیده است اما در نزد مومنان مخلوق شمرده شده اند, فلهذا این گره الی ما شاء الله همچنان بسته خواهد ماند اما انچه در این سطور می خواهم به عرض گیرم جوانب آشکاری از عقده در جوامعی که بیشتر به این درد مبتلا اند می باشد و از میان صدها واقعه عقده آفرین چند معضل عقده افرین را که حساب جوامع ما را به هم ریخته است به خوانش می گیرم.
معضل اول. عقده جنسی…
شک و تردیدی در اینکه بسیاری از جوامع بطور کل از عقده جنسی رنج می برند و با افرازات آن دست و پنجه نرم می کنند وجود ندارد, همچنان بر مبنای مطالعات کهن و جدید شکی در این نیز وجود ندارد که افراط در استفاده غرایز جنسی چه در چوکات عرف و یا قانون و یا دین انحرافات جنسی متمثل در مثل پسندی و سادیزم تا ماسو خیسم را ترویج می دهد, همانطوری که ممانعت و وضع قیودات غیر قابل تحمل بر غرایز جنسی عین نتایج را ببار می آرد, ادیان معتبر هر یک قیوداتی را بر آزادی جنسی وضع کرده اند و بدین ترتیب روند حفظ نسل و رعایت انساب و بسا از ارزش های والای بشری تا کنون محفوظ باقیمانده است, دولت های غربی نیز از برخی این قیودات در قوانین شان مستثنی نیستند.
تحلیل قیودات جنسی جوامع اسلامی معاصر نظر به تفاوت نگرش هر یکی از این جوامع نیز یکسان نیست, مثلا در بعضی جوامع اسلامی برای انجام عقد نکاح که افتتاح شرعی یک زیست مشترک خانواده مسلمان است زن و مرد با هم معرفی می شوند, آنان خود را در فضای تعلیم, فضای کار, فضای نسبتا وسیعی حاکم بر آزادی تنقل زن مقابل هم می یابند و با هم معرفی می شوند و سپس رضایت خانواده برای مشروعیت این معرفی کسب می گردد, این فقیر سالیان درازی در کنار هزاران محصل قشر پسر و دختر مسلمانان جنوب شرق آسیا که در کشور مصر به غرض تعلیم اسلامی زیست داشتند سپری نموده ام ,طبقه زن آنان همگام با رعایت حجاب و حضور در مجالس وعظ و ارشاد از چنین آزادی انتخاب شریک زندگی بر مبنای معرفت شخصی و سپس معرفی ان به خانواده برخوردار بودند و انرا صمیم اهداف شرع می دانستند, این منش در میان بعضی جوامع دیگر اسلامی مانند ترکیه و بعضی دولت های عربی نیز رایج است, در حالی که در بعضی جوامع اسلامی دیگر توسط مرد به زن و یا زن به مرد توسط جهت سومی معرفی می گردد اما حق انتخاب و رفض برای زن محفوظ است.
جامعه افغانستان در این باب از نوعیتی هست که مرد خود را با واسطه به خانوده زن معرفی می کند و برای رعایت رسوم از حضور مستقیم نیز ابا می ورزد و زن نیز در صورت موافقت خانواده حق رفض را ندارد, معیار رضایت خانواده در انتخاب فرد مذکور نیز بیشتر متکی بر جنبه مادیات است, شرعا ما می توانیم از لابلای نصوص فقط برای هر دو حالت اولی وجهی بیابیم, مثلا در مورد حالت اولی این آیت کریمه شاید صدق کند “و امراة مومنة إن وهبت نفسها للنبی” یعنی و اگر زن متصف به ایمانی نفس خود را برای نبی بخشید, البته این آیت مسایلی از قبیل انعقاد نکاح به لفظ هبه که بخشش را افاده می کند و اینکه به ایت ” و لا یحل لک النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج ولو اعجبک حسنهن”یعنی حلال نیست برای تو زنان از این بعد و نه اینکه تبدیل زنان کنی گر چند که شیفته زیبایی آنان شوی” منسوخ گردیده باشد وجود دارد که از بحث ان صرف نظر می کنیم, آیت دیگری در پیوند با آیت اولی وجود دارد که از طریق اشارت نه عبارت افاده طلب ازدواج مستقیم بین زنان و مردان را می کند”لا جناح علیکم فیما عرضتم به من خطبة النساء”باکی نیست به شمایان در آنچه که اشاره کردید به طلبکاری زنان.خلاصة القول انچه که از طریق اشارت النص این دو آیت و بعضی احادیث دیگر مخصوصا حدیثی که به حدیث جابر معروف است به ما می رساند همانا حضور آشکار زن در مجلس نبی و یاران اش و در کوچه ها آنطور که بسیاری از مفسران در شان نزول این آیت و حدیث جابر آورده اند می باشد, افزون بر اینکه زنی خود موضوع پیشنهاد نفس خود را به عهده می گیرد, در شرح آیت دیگری امام قرطبی مفسر معروف و صاحب تفسیر قرطبی سخن عایشه را نقل می کند که خطاب به رسول خدا زنانی را که خود به زبان خود عرض ازدواج می دادند را زنان بی حیا توصیف می کند و در رد این قول وی آیتی نازل می شود, سپس امام قرطبی در شرح این ایت به اقوالی در مورد وجود عادت تبدیل زنان در دوران جاهلیت میان اعراب اشاره می دارد و داستان دخول کسی بنام عیینه ابن حصن در خانه رسول خدا بدون اجازه وی را نقل می کند که سپس رسول خدا برای وی لزوم اجازه گیری هنگام دخول به خانه ها و ممنوعیت عادت بد تبدیل زنان را با آیت فوق بیان می دارد.
امام قرطبی در شرح این آیت به جواز نظر کردن به زن مورد ازدواج می پردازد و سخن آنانی را که این کار را صلاح نپنداشتند سخن غیر قابل توجه وصف می کند اما قطع نظر از این تفاصیل, حضور اشکار زنان در مجالس و مساجد و استفسار مستقیم آنان از صاحب تشریع در رابطه با طرح مشکلات خانوادگی و امثال ان از لابلای این ایات و شآن نزول ها فهمیده می شود, بعضی از شان نزول ها گر چند مورد اتفاق مفسران واقع نشدند ولی در مجموع افاده کننده آنچه بیان کردیم می باشند.
از آنجایی که حضور چهره متضمن نقیض آن است می توان گفت در همان عصر نبوی غریزه جنسی در بخش دید وادید و صحبت و تشخیص و انتخاب, عاری از عقده منفی بوده است, مثلا در همان آیت قبلی میفرماید “ولو اعجبک حسنهن” یعنی گر چند تو را خوش اید حسن آنان.
بعدها زمانی نه چندان دور بعد از وفات پیامبر خدا، پای عرف در راستای بعضی قیودات بر حقوق زنان گشوده می شود, بعضی از این موارد تغلیب قیودات ناشی از عرف بر اطلاق ناشی از شرع در همان دور صحابه نیز مشاهده می شود, روایت است که فرزندانی بعضی صحابه زمانی که پدرشان عبد الله ابن عمر از حضور زن در مساجد یاد می کند به رسم اعتراض می گویند “والله لا ندعهن ان یتخذن ذالک دغلا” سوگند به خدا که اجازه نمی دهیم زنان ما به مساجد ایند تا آن را بهانه نگیرند, پدر با مشت بر سینه فرزند می کوبد و می گوید “احدثک عن رسول الله و تقول ما تقول”یعنی من تو را از رسول الله حرف می زنم و می گویی آنچه می گویی.
بعد تر از زمان صحابه زمانی وفق شرایط ان زمان کنیز داری در دربار بعضی خلفای عباسی بیشتر رایج می شود تا سرحدی که بنا به نقل ابو حنیفه دینوری صاحب تاریخ “الاخبار الطوال” فرزند متوکل عباسی بعد از جانشینی بر تخت پدر دیری نمی پاید که در اثر کثرت عمل جنسی بیمار و سپس می میرد, دربار هارون رشید و برادران رضاعتی برمکی اش سپس دربار فرزندش امین الهام مبالغه امیزی برای هزار یک شب نویسان می شود, اشعار شاعران دوره عباسی امثال ابو نواس, و بشار ابن برد تخارستانی, و فرزدق, و ابو العتاهیه قبل از توبه اش, زبان حال غرایز جنسی آن زمان بغداد است که بر وجود کنیزان استوار بوده است, اینجاست که تقسیم بندی موثری در میان جامعه شهر نشین ان زمان پدید می یاید. تفاوت طبقاتی که زمانی امویان ان را از حسادت پشین خانواده حرب ابن امیه با خانواده بنی هاشم به ارث برده بودند و در زمان علی و معاویه به بهانه خونخواهی عثمان رضی الله عنه برملا گشت در زمان حاکمیت فرزندان عبد الملک ابن مروان بر اساس عرب و موالی به اوج خود رسید, اغلب موالی متشکل از فارس ها و ترک ها و رومی ها بودند که پدران شان اسیر و سپس آزاد شده بودند البته خانواده حریف بنی امیه وضعیت بد تر از موالی داشتند اما کسانی از موالی بر مبنای کفایت علمی سر نوشت خویش را در دل تاریخ جوامع اسلامی رقم می زدند.
در دوران عباسی ها این تفاوت طبقاتی در نتیجه رشد بازار تجارت کنیز داری میان بغداد و روم عرف نوینی را اساس می گذاشت, عرفی که در دل اجتهادات فقهی فقیهان جایگزین شد و متاسفانه بعدها در نتیجه تقلید جزو شرع شمرده شد, مباحث آنچه که ملک یمین نامیده می شود شامل مسایل فرق زنان ازاد یا حرّه وفق تعبیر فقه از کنیزان و مساله جواز یا عدم جواز ازدواج کنیز بر بالای زن آزاد, و نوبت همبستری میان زن آزاد و کنیز, اجازه خواهی از زن آزاد در بار داری و تفکیک میان عورت کنیز و زن آزاد به گونه ای که سر و پشت کنیز را عورت نشماریدند و امثال این ده ها مسایل دیگر جزو این مباحث فقهی ان زمان گردیدند و چنان نمودار می شد که کنیز ها برای رفع غرایز جنسی اند و زنان آزاد برای نقاوت نسل و مفخرت, در حالی که اگر فقها اجتهادات خود را بر مبنای نصوص بسیاری که دال بر ازاد سازی بردگان و راه گشایی برای آزادی نان, و مساوات بادار و برده در خورد و نوش وعدم جوازاستفاده فوق طاقت از بردگان و امثال این حقوق است می کردند مفید تر و موافق با روح شریعت می بود, آری این تمرکز جنسی بر کنیز نقش زنان آزاد را کم رنگ ساخت, زنان آزاد نیز برای رفع عقده انحصار به فروقاتی میان خود و کنیزها در باب پوشاک و خروج دست یازیدند, زنان آزاد زربفت می پوشیدند, و برقع بر روی می کردند و کمتر بیرون می شدند و کنیزی را در خدمت خود قرار می دادند, از ازدواج با برده سر باز می زدند در حالیکه قرآن برای تنگ سازی این تفاوت و رفع غریزه جنسی ازدواج با کنیزان مومنه و ازدواج زن آزاد با برده مومن را تشویق می کرد,”ولعبد مؤمن خیر من مشرک و لو اعجبکم”یعنی و برده مومن بهتر است برای شما گرچند که آن مشرک مورد پسند شما واقع شود و یا”فمن لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤمنات فمما ملکت ایمانکم”یعنی پی اگر کسی از شمایان نتوانست که زن محصنه مومنه را نکاح کند پس از آنچه که ملک یمین شمایان است, یعنی این ایت بوضوح بدیلی را برای رفع غریزه جنسی که ستون اصلی تشکیل خانواده است بیان داشته است اما جالب اینکه این تشویق قرآنی مغلوب تفاوت های طبقاتی قرار گرفته بود که برخی ان ان جزو عمده نگرش فقهی بعضی مذاهب اسلامی گردید.
مثلا نظریه کفایت در ازدواج که فقه حنفی به آن بیشتر پرداخته است قیوداتی را بر مبنای نژاد و پیشه در عقد نکاح وضع نموده است که به نظر این فقیر در خور شان همچو مذهب بزرگ نمیباشد, به هر صورت, حالا که دوران برده داری گذشته است و جهان امروزی ممنوعیت ان را به تصویب رسانیده و همه علمای معتبر معاصر اسلام عضویت کشورهای اسلامی در همچو پیمان را مشروع دانسته اند این موضوع جزو تاریخ قدیم می گردد این فقط عقده مندان افراطی ظاهر گرا اند که بر خلاف معاهدات و اجماع اهل حل و عقد اسلامی هنوز دنباله رو احیای همچو موضوع عقیم اند و در عوض احیای غیر ممکنات حلول ممکنه را به چالش می کشند.
انچه در فوق تذکر دادیم بیانگر کثرت عقده های جنسی بعضی جوامع معاصر در تناسب با تاریخ قدیم خود است, شواهد حال نشان می دهد که برخی جوامع اسلامی بیشتر مبتلای عقده های جنسی گردیده اند, در این جوامع دیگر به حدیث “اذا جائکم ذات خلق و دین فزوجوه”که معیار ازدواج را صلاحیت شخصی فرد می شمرد عمل نمی شود.
تراکم جمعیت در شهر ها, تفاوت فاحش فرهنگ شهر نشینی و روستایی و قبایلی موجود در بعضی جوامع اسلامی عقده جنسی را افزایش بخشیده است, این عقده ها گاهی بطور موجب ظاهر می شوند و گاهی هم بطور سالب, ظهور موجب ان همانا اذار و اذیت جنسی زنان است که یا از راه تجاوز یا از راه سخن و اشارات غیر اخلاقی و یا نگاه شهوت زا و امثال ان صورت می گیرد, عکس العمل جامعه در قبال اذار و اذیت جنسی به مسایلی از قبیل دشواری ازدواج, نیابت مرد از زن در امرار معیشت,انعزال کلی زن از هر نوع فعالیت تمدنی, مفخرت های ناشی از تفاوت طبقاتی,گره خورده است, موضوع قوامت شرعی مرد بر زن از دایره فطری و فیزیکی و کلّی بودن ان به جزییات زندگی نقل نموده است و مفهوم ملکیت زن توسط مرد جایگزین حدیث “انما النساء شقائق الرجال”یعنی زنان همانا خواهران مردان اند,گردیده است, در همچو حال عکس العمل جامعه مالک زن در قبال اذار و اذیت جنسی از مرحله پایبندی به مقررات شرع که حتی تطبیق جزای زنا را در صورت مشاهده رابطه نا مشروع زن توسط شوهر مشروط به تحقق شروط احضار شهود می داند به مرحله جزای فوق مقررات شرع انتقال می کند, دیگر آن جزای که صحابی پیامبر عبدالله ابن مسعود برای زن و مرد بیگانه که در زیر یک لحاف ضبط شدند و بنا برعدم تحقق شرط زنا چهل تازیانه علنی اعلام داشت در جوامعی چنین غیر کافی تلقی می شود, در جوامع متکی بر همچو بینش ناموسی محض, هزار توبه گذشته یک زن مسلمان را نمی شوید, بلکه محض قرار گرفتن زنی در معرض اذیت جنسی برای بدنامی مادام العمر وی کافی است و در چنین حالی حتی فاقد هر نوع ارزش در قعر نشیمن گاهش می باشد, نیافتن حلول برای همچو حصر روانی با گفتن این حرف که اغوش خانواده بهترین امان برای زن هست فقط در سرحد یک شعار باقی می ماند.
عقده های جنسی سالب عبارت از عقده های دفینی در دل مردان و یا هم زنان عقده مند نسبت به مرد می باشد که ناخودآگاه در موارد غیر جنسی ظهور می کنند, گاهی این موارد حل کردن مشکل خانوادگی یا حل قضیه که زن طرف آن است می باشد و عقده نهانی که فرد هنگام پرداختن به حل آن مشکل متوجه ان نشده است خود را در کیفیت حل جا می زند و مرد موضوع را به شکل زن ستیزانه حل می کند, جالب اینکه گاهی زنانی در ازدواج های فرزندان و بستگانشان بر مبنای تاثر از همچو عقده ها نیز زن ستیزی می کنند تا سرحدی که می توان گفت برخی از این عقده های سالب تربیوی هستند که زنان در ترویج آن سهم فعال داشته اند, مثلا جامعه زن ستیز هند شاهد این مثال است.
عقده های جنسی سالب گاهی در چوکات تطبیق فضایل نیز بروز می کنند, مثلا جوامع متفاوت مسلمان و حتی برخی جوامع غیر مسلمان در راستای جلوگیری از رابطه نا مشروع زنا مقدمات متفاوتی را وضع کرده اند, تسلسل این مقدمات در بعضی جوامع به سرحدی بالایی می رسد که رعایت ان جزو تطبیق فضایل از سوی آن جامعه شمرده می شود, مثلا تعیین رنگ در نحوه پوشش زنان و ممنوعیت جوراب های سفید برای زنان که طالبان هنگام حاکمیت شان وضع کرده بودند از نظر آنان تلافی مقدمات زنا محسوب می شد اما تردیدی در اینکه این وهم زادهء عقده های جنسی سالب آنان بوده است نمی باشد, تراژدی اخیر کابل که در قالب اتهام و تعذیب و قتل و حرق جسد فرخنده مسلمان در قلب کابل صورت گرفت در خوشباورانه ترین حالت آن نیز مستثنی از نقش عقده های جنسی سالب نیست.
دیده می شود که عناصر این فاجعه و شاید امثال آن را جوانان بی بضاعتی تشکیل می دهند که از تعلیم دور مانده اند و فقط برای امرار معیشت فامیل خود به دست فروشی در کنار دریای خشک کابل روی آورده اند و یا هم برای فرار از زندگی تلخ اینسو و آنسو کوچه ها را متر می کنند, ازدواج برایشان خیالی بیش نیست, بعضی آنان وقت اذان به مسجد می روند اما بعد از ان به شنیدن اذار و اذیت جنسی که در موبایل های چنین جوامع به حیث کمدی ثبت شده است گوش می دهند و می خندند, در همچو حالت وقتی می شنوند که زنی قرآن را سوخته است عقده های جنسی سالب با عقده های محرومیت, فقر, بیکاری ,کتک های دوران کودکی, عقده سلطه جویی, یکجا گردیده از آنان درنده می سازد, در حالی که گمان بر این برده اند که فضیلتی را نافذ می کنند, خطرناکی عقده های جنسی در جامعه افغانستان را از فحاشی های لفظی غلیظ موجود در آن میتوان نیز درک کرد, در آمار فحاشی های لفظی و اشارات جنسی جامعه افغانستانی می توان نقش چهار پایان را چه در قالب لفظ دشنام و چه در قالب اشارت جنسی ملاحظه کرد که خود گواه بارز بر شیوع عقده جنسی آمیخته با سادیزم در میان رعیت این جامعه است.
معضل دوم ,عقدهء فقر
علم روان شناسی و جرم شناسی فقر را ریشه عقده ها می داند زیرا حتی عقده جنسی در گرو آن است, حدیث نبوی”کاد الفقر ان یکون کفرا”یعنی نزدیک است که فقر به کفر بکشاند, قبل از دیگران کنه فقر و نقش ان در ایجاد عقده ها را بیان داشته است, از همین جهت ادبیات اسلامی میان فقر اختیاری و فقر اجباری فرق قایل شده است, پیامبر اسلام فقر اختیاری را مفخرت خود دانسته و از فقر اجباری به خدا پناه جسته است, به هر حال, عقده ناشی از فقر همانطور که در آفرینش جرم سهم فعال داشته است در ایجاد بینش های افراطی سهم فعال تر دارد, جالب اینکه دو طبقه متضاد در جوامع اسلامی در نتیجه عقده فقر بحران ها آفریدند, افراط گرایان چپ و افراط گرایان اسلامی نمونه های بسیاری از اعمالی را ارایه داشته اند که دال بر صدق این مدعا است.
در جامعه افغانستان رو آوری برخی طبقات جامعه به مدارس عتیقه اسلامی آنقدر مربوط به رغبت فردی در فراگیری علوم اسلامی و یا نیاز جامعه به آن نمی شده است که مربوط به امرار معیشت در سایه مدارس مذهبی می شده است, فارغان این مدارس که کاتب این سطور سال های را در آن سپری نموده است در سایه اهمال و غفلت حکومت های که از آخور خوردن شخصی سر بلند نمی کردند, در صدد تدارک مسجدی میبودند که کمترین نیاز های زندگیشان را مرفوع گرداند, این زاویه نشینی رابطه میان علمای مذهبی و رعیت فقیر منزوی را محکم ساخت تا سرحدی که این ایتلاف رعیت و عالم در مواردی بسیاری بر مسند داوری نشسته و نقایص بی شمار دستگاه های فاسد اداری دولت هارا به بر شمردن گرفته است و اصلاح ان را از نظراموزه های اسلامی آمیخته با فرهنگ زاویه نشینی مطرح نمود است و در نتیجه تفاوت فرهنگ زاوایه ها و مرکزها زد و خورد فکری مستدام میان علما و دولتمردان بوجود می آید اما این به معنی این نیست که عقده های سالب فقر همیشه بر دعوت اسلامی مسلط بوده اند, بر عکس, نمونه های بارزی از تعادل و توازن فکر و اندیشه و رعایت احوال امکنه و مقتضیات ازمنه در دعوت علمای اسلام مشهود بوده است, مثلا امام ابو حنیفه تاجر با وصف تشویق و ترغیب شاه وقت برای تصدی منصب قضا تن در نمی دهد و بهای این عمل را زندان و تازیانه تا دم مرگ می دهد تا به شاهی که با بی رحمی خدمات ابومسلم خراسانی را نادیده گرفت و از دم تیغ گذرانید مشروعیت صلاح نبخشد اما اعتدال مزاج و وسعت اندیشه این مجتهد باعث می شود با وصف این همه زجر شورش بر علیه حکام ظالم را برای تلافی خطر فرو پاشی یکسره نظام جایز نداند.
امام جعفر صادق نیز چنین حالی را می پاید, همچنان وقتی صوفی مانند سفیان ثوری که در محضر شاهی مانند هارون رشید به انتقاد می پردازد و یا احمد ابن حنبلی که پول دولت را برای اینکه مبادا به هدف خریدن سکوت وی از حق پرداخته شود ما دام العمر نمی پذیرد, یا شیخ عز الدین ابن عبد السلام و ابن تیمیه که در برابر سلاطین وقت تن به فریب و مال و متاع نمی دهند و فقر را تا دم مرگ ترجیح می دهند, و یا ده ها موارد دیگر عصر حاضر که حکایت از حقجویی و حق گویی علما می کند خوانده و دیده می شود فرق علما مسلمان غیر عقده مند را از ملایان عقده مندی که بضاعت نا چیز علمی خود را در خوش خدمتی نفوذ و ثروت قرار داده اند نمایان می سازد, البته در پیوند با این موضوع برای توضیح عرض دارم که مدارس اسلامی کشور ما در تناسب با مدارس اسلامی جوامع دیگر اسلامی خیلی بی بضاعت است, روند تدریس اکثرا بر فن کهن قواعد زبان عربی و بعضی کتاب های محدود فقه مذهب حنفی استوار است که برای تلافی این ضعف علمی باید مساعی حمیده از سوی چیز فهمان بخرج داده شود تا دامن فقه اسلامی الوده به قید محدودیت و ظاهر گرایی محض , با آب مقاصد شرعی شسته شود.
معضل سوم,عقدهء ضد اسلامی.
مبتلایان این بیماری خطرناک چند دسته اند, دسته ای از اینان بر این باور اند که آنان خیر خواه جوامع خود اند و این ارشادات و آموزه های اسلامی است که مانع تحکیم “روشنفکری” انان شده است, اینکه آیا واقعا ارشادات و آموزه های اسلامی مانع روشنفکری هست؟ نیاز به خوانش عمیق نصوص اسلامی, و درک مفاهیم کلّی ان, و تحقیق متون اسلامی, و غور مباحث کلامی, و نظریات توفیقی عقلی و نقلی فلاسفه مسلمان و احساس عواطف عرفانی اسلامی دارد و افزون بر آن نیازمند ارزیابی نمونه های از احزاب اسلامی معاصر نیز می باشد, و همچو خوانش محل بحث در این سطور نیست, انچه محل اشارت در این بحث است اینکه این دسته از منتسبان روشنفکری هنگام تحلیل و تجزیه امور در بخش نظریات بر علیه اسلام جوامع خود قرار گرفتند اما در صحنه عمل پیشگامان ایتلاف با افراطی ترین گروه های منتسب به اسلام بوده و افزونی بر سبحه و عمامه ها نیز گشته اند, شواهد حال نشان داده است که این قشر در عرصه اختلافات ذات البینی کمتر از گروه های تکفیری نیستند, فقط این کمبود مخاطبان افکارشان است که اختلافات داخلی شان را تبارز نمی دهد.
دسته دیگری از این عقده مندان کسانی اند که عقده دوری از قدرت و تنهایی های غربت, عدم اندماج در جوامع نمونه شان که مسکن گزین آن شده اند, ضعف ایشان در عرصه علم و دانش معاصر, آنان را واداشته است تا سنگ عقده های خود را بر فرق جوامع مسلمان بشکنند, تراوش های فکری این دسته در چوکات انتخاب یگان عبارت متون اسلامی و سپس تحلیل و تجزیه همه عبارات اسلامی وفق ان یک عبارت می چرخد, جالب اینکه تعدادی از این دسته باز هم از آبخوری که بعضی دولت های همسایه برای استخدام هر دو قشر افراط گرای مذهبی و افراط گرای سکولار تدارک دیده اند می نوشند.
دسته دیگر این عقده مندان کسانی اند که بنام جامعه مدنی بر تمامی مبانی استقلال و آزادی خواهی خط بطلان کشیده و صبح و شام از کنسولی ها و سفارت خانه های معلوم العنوان سند اسارت کشیدن ملتی را به دفاتر خود حمل می کنند.
دسته دیگری از این عقده مندان مات و مبهوت بعضی نویسندگان ایرانی اسلام ستیز شده اند, بی خبر از اینکه عوامل و اسبابی که عقده مندی آن نویسندگان ایرانی را فراهم ساخته است در جامعه افغانستانی شاید متفاوت باشد.
دسته دیگری از این عقده مندان جوانانی اند که فقط از راه مخالفت با ارزش های جامعه عقده شهرت را زیر داعیه تابو شکنی می کوشند رفع کنند.
محصول عقده مندی این دسته ها در عوض ساختن دار الوکالتی مجانی برای زنان مظلوم, دست گیری کهن سالان فقیر, تجمیع کودکان بی خانمان, خدمت فصل طبیعت و بهار از خلال نهال شانی و جوی کشی,ارزش ستانی از رعیت مظلوم میباشد اینان فقط اصول ارزش های جامعه را هدف قرار می دهند و با هر نوع دعوت اصلاحی خارج از آدرس شان همنوا نمی شوند, اینان بالاخره وجه دیگری از افراط گشته اند, بدیهی است که در چنین احوال تراژدی قتل و حرق جسد فرخنده مظلوم بهانه بزرگی برای کشیدن عقده می گردد, فرصتی برای فراخوانی به هدم مسجدی که در دل تاریخ کابل ریشه دارد و تبدیل آن به تشناب عمومی می شود, بی اعتنا به اینکه این داعیه های ناشی از عقده, هزار فرخنده کش دیگری را تولید می کند, چه مشکل است؟ رعیت توپیست که در میدان افراطیان مذهبی و لایک پاس می شود.
قتل فرخنده از نیت های شوم همه تاجران مذهبی و تاجران ضد مذهبی پرده برداشت, تاجرانی که در قبال آتش سوزی قرآن توسط تروریستان, آتش گشایی بر نماز گذاران مسجد, قتل کودکان و زنان در دل شب, بمباردمان وحشیانه قری و قصبات, قتل فجیع زنان و کودکان, ساکت اند.
د . صخره