3 جدی 1393 - مقالات

افغانـستان و افــغان گرایی

افغانـستان و افــغان گرایی

از آنجا که مردم افغانستان به اسم و رسم تحمیلی شان دقیقاً آگاهی نداشته به علت میراث اجداد و نیاکان خود را به در نافهمی و بی توجهی زده اند نه تنها در اذهان و شئون رسمی و غیر رسمی جا افتاده بلکه به افتخار و تقدسی تبدیل شده است که اجازه هیچ ابراز نظری در مورد آن داده نمی شود و الا به مخالفت و شماتت جهل مرکب برمیخورد. صرف نظر از اینکه متجاوزان و استعمارگران نوعی قومگرایی را بر کشورهای جهان بخصوص سرزمین های اسلامی ترویج کردند که در واقع نژاد پرستی سکولاریستی است، کاش اسمی بر کشور ما می گذاشتند که مشکل ساز ، نفرین بار و مصیبت زا نمی بود. چنانچه از زمان نامگذاری آن روی آرامش را ندیده به نوعی مورد هجوم و تاخت و تاز بیگانگان (چون روس، قاجار، انگلیس، شوروی سابق و اخیراً طرح جهانی شدن) قرار گرفته یا جنگهای خانمان سوز داخلی دمار از روزگار آن بر آورده و نیز حکومت هایی روی کار آمدند که بزرگترین جفاها را بر ملت روا داشتند که در اثر مصایب و ابتلاات گوناگون، آه و فغان، شیون و واویلا، سوز و گداز و … مردم آنرا به اوج فلک رسانیده است. بقول تجویدی ها ( حرف علت دان واو و الف و یای را- هر که را دردی رسد ناچار گوید وای را)

 

هرگاه از معنا و مفهوم آن پرسیده شود، جواب صوابی نداشته، دانسته و ندانسته خود را مجبور میبینند که بسوزند و بسازند و با تعصب از آن دفاع کنند.

نقل است که امام ابو حنیفه (رح) روزی در مورد اهمیت اسم ولقب درس و بحث می نمود، فردی مثل همین افغانهای ما تردید کرد که اسم مهم نیست و یا به گفته کلامی ها در اسما مناسبت معنا شرط نمی باشد در حالیکه این مدلول نامهای مجرد و جامد است و با این تجاهل از فهم کلام خدا، احادیث پیامبر و تأثیرات (تلقینات) علمی آن بویژه معجزه اصلی آدم ابوالبشر (و علم ادم الأسماء کلها)خود را به خطا کشانید. موصوف لحظاتی خاموش ماند و بعد او را حمار (خر) خطاب نمود وی برافروخته شد و اعتراض کرد که چرا به من توهین می کنی؟ حضرت فرمود: اگر نام اثر ندارد چرا بدت آمد و اگر عندلیب(بلبل) برایت میگفتم که خوشت می آمد.

 

درباره وجه تسمیه و سابقه تاریخی کلمه افغان هر چند محققان و مورخان خود و بیگانه چیزهایی را موشکافی و نکته هایی را به ان نسبت داده اند که ممکن نیست مناسبت فرهنگ موجوده را جبیره نمایند. مگر اینکه لغتنامه ی وارونه ای در این کشور تدوین و کلمات را به معانی واژگونه ای تحریف کنند. مثلاً بجای افغان (آرام)، بعوض کینه (محبت)، در برابر ظلمت (نور) و در مقابل گریه (خنده) و قس علیهذا را از خود درآورند و بقول معروف (جهل افغانی) را جا بیاندازند.

 

شخصیت برازنده و مبارز برجسته ضد استعمار انگلیس مرحوم سید جمال الدین حسینی متولد اسعد آباد کنر (1254-1314 ﻫ .ق) که بنا به جو زمان لقب افغان بر وی تلقین و تشهیر یافت و به این علت در طول عمرش به حالت رنج و آوارگی بسر برد، در رساله اش تحت عنوان ” تتمه البیان فی تاریخ الافغان ” می نویسد: ” مردم فارس اینان را افغان نامیده علتش را این می دانند که در اثنای اسیر شدن به دست بخت النصر{حدود 584 ق.م} ناله و فریاد می نمودند. ناله و فریاد را در فارسی افغان می گویند. عوام زبان فارسی ایشان را اوغان خطاب می کنند.” از آن به بعد در کتب و مقاوله نامه ها تذکرات زیادی از این نام و محل سکونت منسوب به آن صورت گرفته و موجودیت آنرا مشخص نموده است.

 

در کتاب “نژادهای افغانستان” اثر بیلیو منتشره سال 1880 میلادی در لندن که توسط سهیل سبزواری در سال 2008 ترجمه شده و در اینترنت موجود می باشد، اینطور آمده است: “آنچه بنام قوم افغان گفته می شود ترکیب غیر متجانس و اقوام مختلفی است که بطور ضعیفی یکجا ساخته شده و آنهم تا زمانیکه یکی از آنان با کمک و پشتیبانی یک قدرت خارجی در موقعیت قوم حاکم نگهداشته شود. در جریان حدود 130 سال گذشته این موقعیت مسلط در اختیار قوم افغان بوده ، نام قوم مخلوط ( افغان ) و کشور (افغانستان) از همینجا ناشی شده است.”

البته جنرال مونت استوارت الفینستون انگلیسی حدود هفتاد سال قبل از بیلیو در اثر مشهورش بنام “گزارش سلطنت کابل” ترجمه محمد آصف فکرت دلیل نامگذاری افغانستان را از جانب خود چنین افاده می کند: “آنان نام عمومی برای کشور خویش ندارند ولی گاهی نام فارسی افغانستان را بکار می گیرند… نامی که توسط ساکنان این سرزمین بر تمام کشور اطلاق می شود، خراسان است اما بطور واضح کاربرد این نام نادرست است. از یکطرف تمام سرزمین افغانها در محدوده خراسان قرار ندارد و از جانب دیگر در قسمتهای بزرگ آن ایالت افغانها سکونت ندارند.”

 

با این حال تا نیمه پادشاهی امیر عبدالرحمن خان (1880 -1901) )کشوری به عنوان افغانستان حدود و ثغوری نداشته تحت نام های محلی بشکل ملوک الطوایفی اداره می شده در اثر اعمال اجبار، کشتار و غلبه بر ولایات غیر سیطره و وادار به اطاعت از دولت مرکزی مرزهای آن عمدتاً و خاصتاً خط دیورند در این دوره با هند بریتانوی قرارداد گردیده که در دوران های بعد حتی زمان استرداد استقلال افغانستان(1919) چندان مشکلی در میان نبوده ولی با تأسیس کشور پاکستان (1947) و رسمیت آن در سازمان ملل و مواجه با رأی مخالف افغانستان تا الحال مناقشه آن از بین نرفته است و داعیه ای بنام پشتونستان و درج در تقویم ها با تعطیل رسمی و تجلیل از آن همچنان ذهن دولتمردان نشنلیست را بخود مشغول داشته تعقیب سیاست همبستگی ملی با قبایل آنسوی سرحد را ادامه داده و از همان ابتدا تشکیل ریاست مستقل و بعد بسویه وزارت بودجه ی هنگفتی را بدین منظور مصرف کرده و خواهند کرد. در طول مدت بین این دو کشور درگیری و گاهی برخورد خونین بوده متأسفانه ازینطرف هیچ بدیلی برای حل معضله پیچیده مذکور ارائه نمیگردد تا جلوی مداخله و تجاوز دوامدار دولت مذکور در امور داخلی این کشور گرفته شود.

 

اینکه واژه پشتون چه وقت و با کدام انگیزه بمیان آمده که قوم یا تباری از این دست افغان را مختص به خود دانسنته اطلاع دقیقی در دسترس نیست. گفته می شود از همان طایفه اسیر بخت النصر در محلی بنام بشن واقع بین النهرین “دجله و فرات” گروهی کوچیده که نسبت یهودیت داشته (از نسل اوریا یکی از دوازده نقیب حضرت موسی (ع) و احتمال دارد قوم اوریا خیل منسوب به آن باشد) در اطراف مناطق کوههای سلیمان (پاکستان امروزی) سکنا گزیدند که از سوی مردم هند پتن و پتان نامیده شده و به الفاظ پشتون، پشتانه، پشتنه، پختو( پغتو) و شاید به مشتق پوشتنه و پوشتنی و غیره درآمده در تکیه کلام به “ساده پتان” مشهور و در انگلیسی به لفظ پتهان یاد گردیده است با این وجود چرا پشتونهای قبایلی از انتساب افغان ابا و ننگ داشته گاهی بر خود نگذاشته و نخواهند گذاشت؟ قابل تأمل است.

 

در تاریخ سازی معاصر که بانی آن مرحوم احمد علی کهزاد است. آنگاه که سردار محمد هاشم خان صدر اعظم در سال 1936 میلادی سفری به آلمان نمود و با آدولف هیتلر ملاقات کرد بمنظور قدردانی از برادر بزرگتر آرین خود به قصد تثبیت نشنلیزم نژادی برآمد و با ایجاد انجمن تاریخ در سال 1938 توسط سردار محمد نعیم وزیر معارف وقت مورخ موصوف بعنوان رییس آن صلاحیت کامل پیدا کرد تا در زمینه تمام هم و غم خود را بکار گیرد . بگفته وی پس از تحقیقات و مستندات تاریخی چنان سنگ بنایی را در تهداب تاریخ کشور گذاشت که تیوری (آریانا – خراسان و افغانستان) را جا انداخت و درج نصاب تعلیمی مکاتب و دانشگاه ها ساخت و بر مبنای این اندیشه تاریخ پردازی، قهرمان سازی، اسطوره بازی، شخصیت نوازی و راه اندازی تمام نمادها، سمبل ها، القاب، نشانها و امتیازات رسمی و مرسومی را در انحصار و محوریت یک قوم آنهم تشنج آفرین و ادغام سایر اقوام در آن با بار حسرتبار اینها در قانون اساسی و ذکر لسانی قرار گرفته که با این وضعیت اکثراً همواره و ناشیانه بگونه وحدت ملی بر برتری جویی و غرور ملی خود افتخار نموده و می نمایند و به اینکه در قرآن کریم چنین صفتی سخت نکوهش و در اصل شیطان و ابلیس به آن متصف شده است، توجه نکرده و نخواهند کرد و یا بعضاً به شکل استثنا و مجازی نسبت به خود تأویل خواهند نمود.

 

بنیاد فرهنگی کهزاد با نگارش مقدمه ای برای معرفی تاریخ افغانستان ادعا نمود: “آریانا نام باستانی افغانستان است که قبل از اسلام خراسان برای مدت بیشتر از پنج هزار سال در مورد این خطه آسیا استعمال می شد. این نام بار اول در سال 1320 ش. طی یک مقاله ی کوچک توسط استاد احمد علی کهزاد احیا گردید و دوباره بر سر زبانها افتاد “موارد متذکره به تحلیل و تردید برخی از دانشمندان محقق واقع شده راجع به جعلی، فرضی و خیالی بودن هر سه پدیده مذکور که تعمدانه یا اشتباه تاریخی بوده اسناد، شواهد و دلایلی را ارایه داشته اند که غیر قابل انکار می نماید و چون گنجایش آنها در این نبشته مقدور نمی باشد، نیازمند مقاله جداگانه ای است ولو عده از حقیقت گویی به بهانه ی پیدایش اختلاف و تحریک طفره می روند که واقعاً به نوعی کج و لج دچارند و برایشان جای تأسف خواهد بود.

 

عبدالرحیم (مباحث)

همرسانی کنید!