4 قوس 1390 - مقالات
پس از گذشت حدود سه سال از سیطره طالبان بر بیش از نود فیصد خاک افغانستان، ناگهان حوادث مشکوکی در قلب تجاری آمریکا یعنی محله منهتن نیویورک بوقوع پیوست. دو هواپیمای مسافربری بوئینگ خطوط هوایی آمریکا در دو پرواز داخلی توسط هواپیما ربایانی ربوده شدند. این هواپیما ربایان که ادعا می شد از افراد شبکه القاعده بوده اند با هدایت این هواپیماها به سوی دو ساختمان عظیم مرکز تجارت جهانی این مراکز مهم تجارت بین المللی را مورد اصابت قرار داده و موجب انهدام این مراکز گردیدند.گر چه در صحت و سقم گزارشهای رسمی تردیدهای جدی وارد گردیده اما به هر ترتیب انگشت اتهام به سوی گروه القاعده نشانه رفت که البته با توجه به جو شدیدا احساسی موجود و هجمه تبلیغاتی تمام عیار رسانه های همگانی بین المللی با اقبال عمومی نیز مواجه گردید و فضا برای اقدام نظامی شدید بر علیه این گروه تروریستی مهیا گردید. از همان ساعات اولیه ای که واکنش جرج دبلیو بوش رئیس جمهوری وقت آمریکا مبنی بر نابودی تروریستان و میزبانان آنها مطرح گردید همگان دریافتند که مراد و مقصود از میهمان و میزبان یاد شده چه کسانی هستند از اینرو شمارش معکوس برای هجوم به افغانستان که سازمان القاعده با حمایت گروه طالبان در آن مامن گزیده و این کشور را به عنوان پایگاه رسمی خود برگزیده بود آغاز گردید.
در ظرف مدت کوتاهی قوای تحت رهبری آمریکا توفیق یافتند تا با تکیه بر تجهیزات مدرن هوایی و موشکی و همکاری زمینی نیروهای جبهه متحد، طالبان را با تحمیل خسارات و تلفات سنگین از تمامی نقاط کشور به عقب برانند. نیروهای نظامی مشترک طالبان و القاعده با از دست دادن تمام تجهیزات و پایگاهها مضمحل گردیده و به کلی متلاشی گردیدند. این سرفصل جدیدی بود بر تاریخ پر حادثه و تنش آلود و آکنده از جنگ و درگیری بیست و چند ساله این سرزمین. ملت مظلوم افغانستان که در زیر فشارهای کمر شکن حکومت خونریز و سفاک طالبان می رفت تا آخرین امیدهای خود را نیز از دست رفته یابند با وعده و وعیدهای فراوان مهاجمان به آینده ای روشن تر امید بستند.
چنانچه یاد شد طالبان در زیر حملات کوبنده اشغالگران در ظرف مدت کوتاهی از هم پاشیدند ولی عجیب اینجاست که پس از گذشت حدود ده سال از شکست آنان، این جنبش واپسگرا و متحجر بار دیگر قدرت بسیاری یافته و بر حجم و دامنه حملاتشان بسی افزوده اند. در حال حاضر رهبران این جنبش در تجهیز و تسلیح نیروهای خود و استخدام جنگجویان هیچ مشکل مالی نداشته و با دستانی باز و قدرت مالی فراوان توانسته اند دولت افغانستان را با چالش جدی مواجه سازند. این وضعیت جدید پرسش مهمی را در اذهان متبادر می سازد که طالبان از کجا چنین متمولند و سر تا پا مسلح شده اند و منابع مالی فراوان اینان از کجاست که با دستانی گشاده به استخدام هزاران جنگجو مبادرت می رورزند؟
برای کسانی که تحولات سالیان اخیر را دقیقا رصد نموده اند پاسخ به این پرسش چندان مشکل نیست. از میان منابع مختلف مالی آنان؛ امدادهای مستقیم مالی نیروهای آیساف نظر بسیاری را به خود جلب نموده است که گرچه در بادی امر عجیب و دور از ذهن به نظر می رسد ولی با موشکافی و دقت در پروژه های به ظاهر بازسازی مناطق طالب زده، پاسخ پرسش را باالعیان می بینیم. بر خلاف پروژه های بازسازی در سایر ولایات امن کشور، بخش بزرگی به تامین امنیت در این مناطق اختصاص می یابد که این امر گاها هزینه لازم برای دو پروژه یکسان در شمال و جنوب را با یکصد درصد افزایش برای دومی رقم می زند. این مبلغ اضافه مستقیما صرف باج دهی به طالبان گردیده و موجب بهره وری فراوان آنان از بودجه هایی می شود که اشغالگران با هزار منت به حساب ملت افغانستان گذارده اند و در این زمینه قویا به نظر می رسد که توافقی نانوشته میان اشغالگران و جانیان طالب وجود دارد.
با توجه به تجارب گذشته و سابقه شیطنتهای دول استعمارگر در به بازی گرفتن شعور ملتهای جهان سوم کاملا محتمل به نظر می رسد که تعمدی خباثت آمیز در این میان دست اندرکار است تا از این طریق درآمد هنگفتی را برای طالبان فراهم آورند، آن هم از پولهایی که در گزارشات رسمی، جملگی به پای این ملت مظلوم محاسبه گردیده است.