28 قوس 1390 - مطلب ویژه, مقالات

سکوت در برابر تجاوز و اشغال= رضایت در برابر ذلت

سکوت در برابر تجاوز و اشغال= رضایت در برابر ذلت

از ابتدای تاریخ اسلام تاکنون دو دشمن بزرگ اسلام یکی از رو به رو و مستقیم و دیگری به صورت دوست و همکیش و از پشت سر ضربات مهلکی را به اسلام وارد آورده اند. کسانی که با بی تفاوتی تمام نسبت به سرنوشت امت اسلامی در کنجی خزیده و میدان را برای دشمنان قسم خورده اسلام فراهم ساخته اند از نظر نتیجه و اثر کار هیچ تفاوتی با دشمنان مستقیم اسلامی ندارند. امروزه نیز در سرزمین اسلامی ما که مورد هجوم کشورهای غیر مسلمان حامی اسرائیل قرار گرفته عده ای که نسبت به این امور بی تفاوتند خیانت بزرگی را در حق امت اسلامی روا می دارند. ده سال است که به رغم وعده های فریبنده و وسوسه کننده اشغالگران مبنی بر بازسازی و توسعه کشور اما از تحقق این وعده ها هیچ خبری نیست. کشت مواد مخدر بیداد می کند و دست کم بنا بر آمارهای رسمی تعداد معتادان کشور به بیش از یک  میلیون نفر بالغ گردیده است. ثروت کشور نیز در دست عده معدودی از هواداران حضور اشغالگران انباشته گردیده و هیچ خیری به توده مستضعف و فقیر جامعه نرسیده است. هزاران زن و کودک و طفل این سرزمین به واسطه حملات خودسرانه نیروهای خارجی به خاک و خون کشیده شده اند و هزاران مصیبت و بلای دیگر بر سر مردم این سامان فرود آمده است. شگفتا که این همه باران و مصیبت و بلا خاطر عده ای را که در کنج عزلت خویش خزیده اند مکدر نمی گرداند؛ گویی اینان هیچ مسئولیتی در قبال جامعه خود ندارند! داستان عبرت آموز زیر هشداری است به تمامی خفتگانی که چشم بر دردهای فراوان همکیشان خویش بسته اند.

مرد سالها بود كه در كنج خلوت خويش به عبادت پروردگار مشغول بود و از هر آنچه او را از ياد خدا غافل مي گردانيد دوري مي جست. حلاوت ذكر خدا چنان مشغولش داشته بود كه كم سخن مي گفت و از صحبت خلق گريزان بود. متعهدانه سوگند ياد نموده بود كه تا زنده است در روشنايي روز لب به آب نزند و طعامي بر نگيرد و چون ماه صيام و ميهماني خدا كه جملگي  خلق روزه دار، ميهمان خدايند او با دائم الصيام بودن نمي خواست كه براي آني اين ميزبان كريم و دعوت شكوهمند او را از دست دهد و از ماكولات و نعم مادي به حداقلي اكتفا مي نمود؛ از آنرو كه خود را مسافري مي دانست كه عنقريب رخت سفر از اين ديار فاني بر مي بندد.

چون كسي به شوق ديدار به سوي او مي شتافت اندوهگين مي شد و به هر طريقي به زائر خود مي فهماند كه دست از سر او بدارد و اين عاشق دلسوخته را با خالقش تنها گذارد. از فرط مجاهدت در عبادات بدنش به نحيفي و رنگش به زردي گراييده بود. اثر سجده هاي طولاني بر پيشاني اش از دور نمايان بود و با تسبيحي بلند بر دست، علي الدوام ذكر خدايش را مي گفت و اما در پيرامون او آشوب عظيمي سرزمين اسلامي را در بر گرفته بود. گرچه هنوز نيم قرن از رحلت رسول خدا نمي گذشت، اوضاع جامعه اسلامي شكل و شمايل دگرگونه اي يافته بود. در آن روزگاران حاكمي سفاك بر تخت امارت مسلمين نشست كه به جز نماز آن هم فقط در ملأ عام و به قصد فريب خلق نشاني از مسلماني نداشت. اين زمامدار فاسق آشكارا شراب مي نوشيد و بر تخت سلطنت مسلمين و جانشيني رسول خدا بوزينگان و سگان شكاري را مي نشاند زنباره بود و صحبت پارسايان امت را خوش نمي داشت از آنرو كه با تذكار ياد خدا او را مي آزردند و موجبات اشمئزاز او را فراهم مي ساختند كه خداي رحمان فرموده است «اشمئزت قلوب الذين لا يومنون بالآخره؛ كساني كه ايمان به خدا و معاد ندارند از ياد و نام خدا دل آزرده مي گردند» و اما او سيادت و آقايي را به آسانی به دست نياورده بود. پدر او توانسته بود به هر طريقي حاكميت را از آن خود گرداند و به انحاء گوناگون مخالفين را از صحنه به كناري زند و اينك فرزند او لقمه اي دلپذير را به رايگان ميراث برده بود. او درايت پدر را نداشت و توصيه هايش را مبني بر مماشات با بعضي از مخالفين به كناري نهاد و از اينرو با قساوت هر چه تمامتر فاجعه كربلا را رقم زد. خبر اين جنايت هولناك در اقصي نقاط عالم اسلامي در پيچيد و قلوب مومنان را جريحه دار نمود.

كساني خبر اين حادثه دلخراش را به گوش مرد رساندند، او براي لحظه اي از عظمت اين فاجعه عظمي بر خود لرزيد و در مذمت امت محمد(ص) گفت: واي بر امتي كه فرزند پيامبر خويش را مي كشند! اين را گفت و خاموش گشت و چون هميشه ذكر و تسبيح خدا را بر زبان راند. پس از ساليان دراز اين نخستين باري بود كه سخني به غير از تسبيح خدا ناگاه  و ناخودآگاه بر زبان او جاري مي گشت، از اينرو و در روزهاي بعد به كرات از درگاه خدا استغفار مي طلبيد و افسوس مي خورد كه چرا حتي براي لحظه اي به جاي ذكر و تسبيح خدا سخني ديگر را بر زبان رانده است.

نام اين پير به ظاهر زاهد اما گمراه «خثيم بن ربيع» بود كه در روزگاران غربت اسلام چون سنگ پشتي درون لاك خود خزيده و گوش و چشمان خويشتن را بر ناله مظلومان و در خون غلطيدن پاكان و صالحان فرو بسته بود. هم مسلكان خوارج او نيز از سوي ديگر بام غلطيدند و بي بصيرت به جاي ياري حق بر ولي خدا شمشير كشيده و به چماق تكفير بسياري از خلق خدا را از دايره موحدان رانده بودند. اين واقعه نشانگر خطاي جبران ناپذير كساني است كه در ظاهر پارسا ترين خلق خدا بوده و در عبادت گوي سبقت را از همگان ربوده بودند ولي در شدت گمراهي به تعبير مولا علي(ع) چونان تير رها شده از كمان كه به شتاب از كمان مي گريزد از حق فاصله گرفته بودند. اين خطاي سيستماتيك ويرانگر به دليل آن بود كه اينان به تعبير مولانا سوداي سر بالا نداشتند و از ريسماني كه از آسماني آويخته اند به جاي بالا رفتن به قعر چاه فرو رفتند و از اينرو هم خود هلاك گشتند و هم امت محمد(ص) را در دام بلا افكندند و هم با خالی کردن میدان برای دشمنان اسلام جاده همواری را برای آنان گشوده اند.

امروز در کشور ما وضع و حال برخی از مومنانی که به خواب زهد رفته و بیداری سیاسی را از کف داده اند؛ همانند «خثيم بن ربيع» است که نبودشان برای اسلام و امت اسلامی بهتر از بودشان است. زیرا که سکوت آنان توجیه گر اشغالگری و بیداد استعمارگران و ایادی آنان است و به این ترتیب چنین مسلمانان مدهوش و بی بصیرتی نه تنها نمی توانند از عزت اسلام و امت اسلامی دفاع کنند که با سکوت شان در سنگر دشمنان اسلام و وطن قرار گرفته و زمینه را برای دوام ظلم و اشغالگری فراهم می کنند.

همرسانی کنید!