تغییر و رویکرد مسلحانه

تغییر و رویکرد مسلحانه

 

“از نظر تاریخی، سازمان های حزبی نیرومند یا با انقلاب از پایین ساخته شده اند و یا با حمایت از بالا.”1 اما پرسش این است که آیا برای تحقق تغییر در جامعه، انقلاب، یک گزینه است؟ یعنی با انقلاب می-توان به وضعیت نامطلوب پایان داد و به آنچه به عنوان یک هدف غایی مطرح است دست یافت؟ یا انقلاب نیز خود نیازمند رویکرد اصلاحی دیگری است که از آن می توان به عنوان انقلاب نام برد؟ یعنی انقلاب در انقلاب تا دستیابی به آنچه به عنوان یک هدف غایی مطرح است. از سویی نیز هر شورش و خیزشی را نمی توان انقلاب نامید و به این ترتیب انقلاب را بدنام کرد. اما تفکیک این دو تا اندازه ای مشکل به نظر می-رسد.

وقتی در مواردی کودتا با انقلاب یکی گرفته می شود در مقابل، خیزش و شورشی که به مراتب گسترده تر از کودتا است و دامنه تخریب آن نیز بیشتر از کودتا است با انقلاب یکی گرفته خواهد شد. در حالی که هر کدام تعریف و شاخصه های کنشی خود را دارند. اما یک موضوع در تمام آنها مشترک است و آن، رویکرد مسلحانه و کنش خشونت آمیزی است که وجود دارد و تنها شدت و ضعف آن متفاوت است.

حتا نگاه خوشبینانه ای که در مورد انقلاب وجود دارد و از آن به عنوان یگانه راه ایجاد تغییر نام برده شده است شاید در جوامع توسعه یافته و یا حداقل در جامعه در حال توسعه عملی باشد. درحالی که در جوامع توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته هرگونه انقلابی یک فاجعه است. در این میان نوع غربی انقلاب فاجعه بارتر از نوع شرقی آن است که در یک جامعه دستخوش نوسازی می تواند اتفاق بیفتد.

زیرا به گفته هانتینگتون، “یک انقلاب تمام عیار مستلزم نابودی سریع و خشونت آمیز نهادهای سیاسی موجود، تحرک گروههای تازه به صحنه سیاست و آفرینش نهادهای سیاسی نوین است. توالی و ارتباطهای میان این سه جنبه، ممکن است که از یک انقلاب به انقلابی دیگر تفاوت پذیر باشند.”2

انقلاب حتا در شکل موفق آن که برگرفته از واقعیت های جامعه است از اینرو در جوامع توسعه نیافته نتیجه نمی دهد که هنوز هیچ چیزی در آن از قانون گرفته تا توسعه سیاسی و امنیت و دیگر مقوله-های حیاتی، نهادینه نشده است. از این رو انقلاب در هر شکل آن جامعه ای را که تا فروپاشی چندگام بیشتر فاصله ندارد از پا درمی آورد و نابود می سازد. سه جنبه ارتباطی که در فرایند اولیه انقلاب از آن نام برده شده و در صورت تحقق می تواند کارساز باشد نیز در جوامع توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته جواب نمی دهد زیرا هم در میان رهبران انقلاب و هم در جامعه چنین ظرفیت هایی وجود ندارد.

در حالی که در بستر آرام و به دور از تنش و تشنج می توان به آینده جوامع توسعه نیافته امیدوار بود. اما تغییر به عنوان یک ضرورت مطرح است تا بتوان در فرایند آن، جامعه را متحول و دگرگون ساخت. هرگونه تغییر اما باید به دور از رویکرد و گرایش به خشونت باشد. فاجعه بارترین کنش در جوامع توسعه نیافته، رویکرد مسلحانه برای ایجاد تغییر در جامعه است. در حالی که هرگونه تغییردر فضای به دور از تنش و تشنج، عملی تر است.

نظر کلی هانتینگتون در مورد انقلاب این است که، “انقلاب یک جنبه از نوسازی به شمار می آید. انقلاب پدیده ای نیست که در هر جامعه و در هر دوره ای از تاریخ آن، رخ دهد. انقلاب پدیده ای نیست که در هر جامعه و در هر دوره ای از تاریخ آن، رخ دهد. [از این رو] انقلاب یک مقوله کلی نیست، بلکه یک پدیده تاریخی محدود است.”3 پس محدودیت در مورد وقوع انقلاب وجود دارد.

این محدودیت شامل کشور خاص و جامعه ای خاص نمی شود بلکه فرا وضعیتی عمل می کند. اما بیشتر در جوامعی مصداق پیدا می کند که تحقق وقوع انقلاب، عملی تر است. در این میان همانطوری که تا حالا صورت گرفته و شاهد وقوع انقلاب بوده ایم، در جوامع در حال توسعه زمینه بیشتری برای وقوع انقلاب مساعد بوده است.

انقلاب حتا در شکل موفق آن که برگرفته از واقعیت های جامعه است از این رو در جوامع توسعه نیافته نتیجه نمی دهد که هنوز هیچ چیزی در آن از قانون گرفته تا توسعه سیاسی و امنیت و دیگر مقوله های حیاتی، نهادینه نشده است. نظر هانتینگتون این است که، “انقلابها پدیده هایی کمیابند.

بیشتر جوامع هرگز انقلابی را تجربه نکرده اند و تا دوران جدید، بیشتر اعصار گذشته انقلابی را به خود ندیده بودند.”4 در مورد وقوع انقلاب در جوامع مختلف از نگاه وضعیتی شاید وضع اینگونه بوده است. اما در این میان در جوامع توسعه نیافته شاهد رویکردهای خونینی در تمام ادوار تاریخ بوده ایم که البته نمی توان نام انقلاب بر تمام آنها گذاشت، اما متاثر و ملهم از انقلاب بوده اند. پس انقلاب می تواند به صورت غیر مستقیم در ایجاد وضعیت خونین در براندازی حکومتها، نقش و تاثیر مهم و مستقیم داشته باشد. در حالی که انقلاب به معنای واقعی آن در اینگونه جوامع کمتر زمینه عملی دارد.

از نگاه هانتینگتون نیز، “انقلاب در یک جامعه بسیار سنتی و در سطح پایینی از پیچیدگی اجتماعی و اقتصادی روی نمی دهد و در جوامع بسیار نوین نیز پیش نمی آید.5

در جوامع سنتی و توسعه نیافته، عدم ظرفیت های لازم برای جذب برنامه های کاری انقلاب و در جوامع توسعه یافته و نوین، رشد رضایت بخش اقتصادی و رفاه اجتماعی و نیز توسعه سیاسی، عامل عدم گرایش به انقلاب محسوب می گردد. انقلاب، تنها زمانی می تواند به عنوان یک گزینه تغییر مورد استفاده قرار گیرد که هر نوع راهکار عاری از خشونت، جواب ندهد.

زیرا هر نوع انقلاب و یا هر راهکار همراه با خشونت، هزینه زیادی می برد که جبران آن برای یک جامعه حتا در حال توسعه، سنگین تمام می شود. در حالی که در جوامع توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته، این هزینه به مراتب سنگین تر خواهد بود. از این-رو، بهتر آن خواهد بود که گرایش به انقلاب و یا هر گزینه خشونت آمیز برای تغییر در جامعه، کاملاً کنار گذاشته شده و به جای آن راهکاری مورد استفاده قرار گیرد که از هر نگاه صلح جویانه و مسالمت آمیز باشد.

پانویس

1. ساموئل هانتینگتون، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، انتشارات علم، تهران، 1375، ص 106.

2. همان.

3. همان.

4 همان.

5. همان.

 

منبع:روزنامه افغانستان

همرسانی کنید!